کاربر:Omid hendupur/تاریخ قزوین ۲
متن ۱
[ویرایش]پس از بی مهریهای دهههای گذشته و تخریب بناهای شکوهمندی هم چون ایوان و حیاط نادری، عمارت خورشید، عمارت رکنیه، دروازهها و …، رفته رفته استان قزوین به سوی عمران شهری گام برداشت واین روند با استقرار تشکیلات استانی به بعد شتابی بیش از پیش گرفت.
متن ۲
[ویرایش]مقدسی که در حدود میانه سده چهارم هجری می زیسته است مینویسد: (و قزوین - بزرگ و نفیس است - در ان نهری است و برگرد آن بارویی و در درون او شهری است که جامع در آن است و آن را تاکستان بسیاری است. در خبر، قزوین باب الجنه است در شهرهای (ری) عظیم تر از آن نیست.)کهنترین سند دربارهٔ نام قزوین نوشتهٔ قداثر بن جود است که در نیمهٔ دوم سدهٔ سوم هـ. ق میزیست. نام قزوین به فارسی کشوین خوانده میشد.
براساس اسناد و مدارک موجود، قدمت و سابقهٔ تاریخی منطقهٔ قزوین به دوران حکومت مادها، در قرن نهم پیش از میلاد، میرسد. در آن زمان، ناحیهٔ کوهستانی جنوب و جنوب غربی قزوین جزئی از قلمرو مادها به شمار میرفت که همواره مورد تاخت و تاز اقوام و قبایل مختلف، از جمله اقوام دیالمهٔ طبرستان، قرار داشت.
بررسیِ آثار و ابزار بهدست آمده از تپهٔ سگزآباد در بخش بوئینزهرا، نشان میدهد که این منطقه در هزارههای چهارم و پنجم پیش از میلاد، زیستگاه جماعتهای انسانی بوده است.
وجه تسمیه
کهنترین سند دربارهٔ نام قزوین نوشتهٔ قداثر بن جود است که در نیمهٔ دوم سدهٔ سوم هـ. ق میزیست. نام قزوین به فارسی کشوین خوانده میشد. کتاب فتوحالبلدان نیز آن را کشوین یاد میکند. حمدالله مستوفی مورّخ پرآوازهٔ قرن هشتم هـ. ق نیز از این شهر، تحت عنوان کشوین نام میبرد که بعدها عربها آن را معرّب کرده و قزوین نامیدهاند. مورّخین غربی نام قزوین را مأخوذ از کاسپین میدانند. از نظر لغوی این نام ترکیبی از دو جزء است: وین بر وزن سین (برهان قاطع دهخدا) به معنی درخت، باغ و به ویژه انگور سیاه است. ولی دربارهٔ جزء نخست آن معنی روشنی وجود ندارد.
از دکتر دبیر سیاقی به نقل از استاد علّامه دهخدا نیز اشاراتی رفته است. به نقل از ایشان، قزوین در اصل کزوین و مرکب از کِزو به معنای پسته و ین به معنای شهر -شهر پسته- بوده و بعدها معرّب شده و به قزوین تبدیل گشته است.
امام رافعی در کتاب التدوین، علاوه بر حدیثهای مختلفی که دربارهٔ قزوین ذکر کرده، به روایتی از حضرت رسول (ص) اشاره میکند که در آن حضرت، قزوین را بابالجنه نامیدهاند. رشیدی در کتاب جامعالتواریخ خود، از قزوین با لقب بابالجنه یاد میکند. در کتاب تاریخ گیلان، ضمن شرح سفر سلطان ابوسعید به قزوین، از این شهر با نام بابالجنه سخن رفته و صاحب کتاب وفیاتالاعیان نیز در صفحهٔ ۶۲ از قزوین به نام مدینهٔ مبارک قزوین یاد کرده است.
در دوران صفویه که قزوین به پایتختی برگزیده شد، لقب دارالسلطنه قزوین را به خود گرفت. این لقب در دوران قاجار نیز باقی ماند و در اکثر فرمانهای پادشاهان قاجار این عنوان دیده میشود. قزوین را در عهد باستان شاذشابور مینامیدند.
روند تغییرات سیاسی و اداری قزوین
در دوران پهلوی طبق قانون تقسیمات کشوری و وظایف فرمانداران و بخشداران مصوب ۱۶ آبانماه ۱۳۱۶ کشور به ده استان و چهل و نه شهرستان تقسیم میشود. در این تقسیم بندی قزوین جزء استان یکم قرار میگیرد. بخشهای قزوین در این تقسیمات عبارت بودند از صدر آباد، ضیاء آباد، معلم کلایه، آوج، قشلاق و بخش مرکزی قزوین.
بر اساس تقسیمات کشوری مصوب سال ۱۳۴۵، قزوین دارای هفت بخش و سیزده دهستان و ۹۸۷ روستا بوده است. اما بعد از چندی قزوین از استان یکم منتزع و به استان مرکزی ملحق گردید ولیکن با تصویب و تأسیس استان زنجان و جدایی آن از استان تهران، قزوین به استان زنجان ملحق گردید. تا اینکه در سال ۱۳۷۳ از استان زنجان منتزع و به استان تهران الحاق گردید.
پس از الحاق قزوین به استان تهران به دلیل وسعت و جمعیت و موقعیت خاص منطقه هیأت محترم وزیران طی مصوبه شماره ۱۲۱۴۶۹/ت/۱۷۱۶۹/ک مورخ ۱۶/۱۰/۷۵ بنا به پیشنهاد وزارت کشور به استناد ماده ۱۳ قانون تعریف و ضوابط تقسیمات کشوری و در اجرای ماده ۷ قانون یاد شده، شهرستان بوئین زهرا را به مرکزیت شهر بوئین زهرا در تابعیت استان تهران قرار داد.
به دنبال همین سیاست هیأت وزیران مجدداً لایحه جدیدی در ارتباط با استان شدن قزوین تهیه و تقدیم مجلس شورای اسلامی نمود که این لایحه در تاریخ ۲۰/۳/۷۶ تحت عنوان ایجاد استان قزوین به تصویب مجلس رسیده و پس از تأیید شورای نگهبان در تاریخ ۲۷/۳/۷۶ جهت اجرا به وزارت کشور ابلاغ گردید و استان قزوین به مرکزیت شهر قزوین تشکیل گردید (طرح جامع تقسیماتی استان قزوین، ۱۳۸۱: ۵ و ۶).
تقسیمات کشوری
بر اساس شواهد تاریخی قدمت قزوین به دوران پیش از ساسانیان باز میگردد. این منطقه در طول تاریخ طولانیش فراز و نشیبهای فراوانی را پشت سر نهاده. در اوایل قرن هفتم هجری، شهر قزوین بر اثر هجوم قوم مغول به شدت ویران شد. لیکن به جهت موقعیت مناسبش بار دیگر در دوره صفویه آباد گردید و در زمان سلطنت شاه طهماسب اول از سال ۹۵۵ تا ۱۰۰۰ هـ. ق پایتخت ایران بود. در جنگ جهانی دوم مدتی دراشغال سربازان روسیه شوروی بود.
بر اساس آخرین وضعیت تقسیمات کشوری در نیمه اول سال ۱۳۸۴، استان قزوین دارای ۵ شهرستان (قزوین، تاکستان، بوئین زهرا، آبیک و البرز)، ۲۳ شهر (قزوین، اقبالیه، محمدیه، الوند، محمود آباد نمونه، تاکستان، اسفرورین، ضیاء آباد، خرمدشت، آوج، شال، دانسفهان، بوئین زهرا، رازمیان، معلم کلایه، آبگرم، آبیک، بیدستان، ارداق، کوهین، سگزآباد، نرجه و سیردان)، ۱۹ بخش، ۴۶ دهستان و ۱۲۱۰ آبادی میباشد که ۸۷۶ آبادی آن دارای سکنه و ۳۳۴ آبادی خالی از سکنه است (سالنامه آماری، ۱۳۸۳).
بر اساس منبع فوق الذکر مشخصات عمومی شهرستانهای استان قزوین بر اساس تقسمیات کشوری در نیمه اول سال ۱۳۸۴ به گونه زیر مشخص گردیده است:
-شهرستان آبیک بامساحت ۱۴۱۸ کیلومتر مربع شامل بخشهای (مرکزی و بشاریات)، مشتمل بر ۱ شهر (آبیک)، ۵ دهستان، ۹۳ آبادی دارای سکنه و ۲۲ آبادی خالی از سکنه میباشد.
-شهرستان بوئین زهرا با مساحت ۵۷۴۲ کیلومتر مربع شامل بخشهای (مرکزی، آوج، آبگرم، شال، رامند و دشتابی)، مشتمل بر ۷۶ شهر (بوئین زهرا، آوج، آبگرم، شال، دانسفهان، ارداق و سگزآباد)، ۱۴ دهستان، ۲۳۸ آبادی دارای سکنه و ۶۷ آبادی خالی از سکنه است.
-شهرستان تاکستان با مساحت ۲۵۷۹ کیلومتر مربع شامل بخشهای (مرکزی، اسفرورین، خرمدشت و ضیاءآباد) و مشتمل بر ۵ شهر (تاکستان، اسفرورین، خرمدشت، ضیاءآباد و نرجه)، ۹ دهستان، ۱۱۸ آبادی دارای سکنه و ۳۳آبادی خالی از سکنه است.
-شهرستان قزوین با مساحت ۵۶۹۳ کیلومتر مربع شامل بخشهای (مرکزی، رودبار الموت، رودبار شهرستان، طارم سفلی، البرز و کوهین)، مشتمل بر ۶ شهر (قزوین، محمود آباد نمونه، اقبالیه، معلم کلایه، رازمیان، بیدستان و کوهین)، ۱۴ دهستان، ۴۰۳ آبادی دارای سکنه و ۲۰۳ آبادی خالی از سکنه میباشد (پیشین).
-شهرستان البرز با مساحت ۳۷۳کیلومتر مربع شامل بخشهای (مرکزی و محمدیه) مشتمل بر ۳ شهر (الوند، بیدستان و محمدیه) ۴دهستان،۲۳آبادی دارای سکنه و ۹آبادی غیر سکنه است.
تاریخچه شهرستان قزوین
بنا بر روایات تاریخی سنگ بنای شهر تاریخی قزوین به شاهپور اول ساسانی بر میگردد. شاهپور این شهر را برای جلوگیری از حمله دیالمه بنا نمود و در آن دژ و استحکامات به وجود آورد و سپاهیان خود را در آنها استقرار داد. به مرور زمان، پایگاه نظامی شاهپور توسعه پیدا کرد و هسته اصلی شهر قزوین به وجود آمد. موقعیت این شهر همواره به عنوان گذرگاه مهم طبرستان و دریای خزر اهمیت فراوان داشته و دارد. بعد از حمله اعراب به ایران و آغاز دوره فتوحات اسلامی، براء بن عازب که از سرداران بنام عرب بود در سال ۲۴ هجری قمری قزوین را محاصره کرد. مردم قزوین همانند بسیاری از نقاط دیگر اسلام را پذیرفتند و از پرداخت جریمه معاف شدند. قزوین که در دوره ساسانیان پایگاه مستحکمی برای جلوگیری از هجوم مهاجمان دیلمی بود، در دوره اسلامی نیز به پایگاه و مبداء عملیات بعدی لشگریان عرب تبدیل شد. در دورههای بعد، هنگامی که هارون الرشید خلیفه عباسی در راه خراسان از قزوین میگذشت پس از آگاهی از گرفتاریهای مردم قزوین در مقابل هجومهای دیالمه و مقاومت شجاعانه آنها دستور داد سعد بن العاس، والی عراقین و قزوین، حصاری به دور مدینة موسی و مبارکیه بکشد و مسجدی نیز در آن بسازد، ولی به علت مرگ هارون الرشید، حصار ناتمام ماند، تا اینکه یکی از فرماندهان ترک دستگاه عباسی به نام موسی ابن بنا که مامور جنگ با حسین بن زید علوی شده بود، در سال ۲۵۶ هجری قمری بنای آن را به پایان رساند.
بنای اولیهٔ شهر قزوین را به شاپور اول ساسانی معروف به شادشاپور نسبت میدهند: شادشاپور شهر قزوین را برای جلوگیری از تهاجمات دیالمه بنا نهاد و در آن دژ و استحکامات به وجود آورد و سپاهیان خود را در آنها استقرار داد. به مرور زمان، پایگاه نظامی شاپور توسعه یافت و هستهٔ اصلی شهر قزوین به وجود آمد. موقعیت این شهر همواره به عنوان گذرگاه مهم طبرستان و دریای مازندران (خزر) اهمیت فراوان داشته است. بعد از حملهٔ اعراب به ایران و آغاز دورهٔ فتوحات اسلامی، براءبن عازب - از سرداران معروف عرب - در سال ۲۴ هجری قمری، قزوین را محاصره کرد. مردم قزوین مانند مردم بسیاری از شهرهای دیگر، اسلام را پذیرفتند و از پرداخت جریمه معاف شدند. قزوین که در دورهٔ ساسانیان پایگاه مستحکمی برای جلوگیری از هجوم مهاجمان دیلمی بود، در دورهٔ اسلامی نیز به پایگاه و مبداءِ عملیات بعدی لشگریان عرب تبدیل شد. در زمان امویان، محمد - پسر حجاج بن یوسف معروف - نخستین مسجد جمعهٔ آن را بنا نهاد که به مسجدالثور معروف شد. این مسجد تا زمان هارونالرشید معتبرترین مسجد قزوین بود. در سال ۱۷۶ هـ. ق قلعه یا شهر دیگری توسط خلیفه هادی موسی بن عباسی در مقابل شهر قدیم قزوین ساخته شد که به مدینهٔ موسی یا مدینهٔ مبارکیه معروف شد. در دورههای بعد، هنگامی که هارونالرشید خلیفهٔ عباسی در راه خراسان از قزوین میگذشت، پس از آگاهی از گرفتاریهای مردم قزوین در مقابل هجومهای دیالمه و مقاومت شجاعانهٔ آنها، دستور داد سعدبنالعاس - والی عراقین و قزوین - حصاری به دور مدینهٔ موسی و مبارکیه بکشد و مسجدی نیز در آن بسازد؛ ولی به علت مرگ هارونالرشید، حصار ناتمام ماند؛ تا این که یکی از فرماندهان ترک دستگاه عباسی به نام موسیابن بنا که مأمور جنگ با حسین بن زید علوی شده بود، در سال ۲۵۶ هجری قمری بنای آن را به اتمام رساند. ناصرخسرو قبادیانی در سفرنامهٔ خود در سال ۴۳۸ هجری قمری شهر قزوین را چنین توصیف کرده است:... باغستان بسیار داشت، بیدیوار و خار، و هیچ مانعی از دخول در باغات، و قزوین را شهری نیکو دیدم، باروی حصین و کنگره بر آن نهاده و بازارهای خوب، مگر آنکه آب در آن اندک بود و منحصر به کارگرها در زیرزمین و رئیس آن شهر مروی علوی بود.
از اواخر قرن پنجم هجری تا زمان حملهٔ هلاکو به قلعههای اسماعیلیان، سرزمین قزوین تحت تأثیر حوادث مربوط به نهضت حسن صباح و جانشینان او قرار داشت و شاهد نبردها و جنگهای طولانی میان سپاه حکومت مرکزی و اسماعیلیان بود. در زمان صفویه، با برگزیده شدن قزوین به پایتختی، این شهر اعتبار بیشتری یافت و آثار و بناهای متعددی در آن بنا گردید. در دورهٔ قاجاریه که تهران به پایتختی انتخاب شد، قزوین به علت استقرار در مسیر جادهٔ تهران به اروپا و روسیه، اهمیت قابل ملاحظهای یافت. درخصوص پیدایش نام قزوین، در متنهای تاریخی، نظراتی چند مطرح شده است که در زیر خلاصهای از آنها آورده میشود: تاریخنگاران ایرانی و عرب بر آناند که واژهٔ «قزوین» از جملهٔ «اینکشوین» گرفته شده است. گوینده سرکردهٔ سپاه کسرا در صف لشکریان خود به هنگام نبرد در این سرزمین خللی دید و با عبارت «اینکشوین» (یعنی بدان کج بنگر) زیردست خود را مأمور رفع خلل کرد و در نتیجه، سپاهیان او پیروز شدند. آنگاه در جایگاه مزبور شهری بنا کردند و به این مناسبت آنجا را «کشوین» نامیدند و در دورهٔ اسلامی، عربها، این واژه را معرب کرده و آن را «قزوین» نامیدند. اما در متنهای تاریخی یونانی چنین آمده است که: پیش از دوران هخامنشی، مردمی در کرانهٔ غربی دریای قزوین میزیستند که به گفتهٔ بعضی از تاریخنگاران یونانی و آریایی، از نژاد «میتتانی» شمرده میشدند. این قوم که آن را کاسی یا کاسیت نامیدهاند، ظاهراً مدتها پیش از مادها به ایران آمده و قرنها در کرانهٔ غربی دریای کاسپین (خزر) استقرار یافته بود.
نام قزوین نیز گویا از همین نام (کاسپین) گرفته شده است. نظر دیگری، وجه تسمیهٔ قزوین را متأثر از موقعیت طبیعی، جغرافیایی و حوادث تاریخیِ رویداده در آن میداند. گفته میشود که کوهستانهای شمالی قزوین همواره زیستگاه مردمان سرکش بوده و آبادیهای دشت قزوین پیوسته دستخوش تاختوتاز و تاراج طایفههای گوناگون بوده است. برای جلوگیری از تاختوتاز کوهنشینان، به فرمان حاکموقت، یک دژ در مدخل کوهستان شمالی قزوین و دژ بزرگ دیگری برای استقرار سپاهیان در محل کنونی قزوین بنا کردهاند: اولی را «دژ بالا» و دومی را «دژ پایین» نامیدهاند. با گذشت زمان، نام «دژ پایین» دچار دگرگونی شده و به «دژپین»، «گژوین» و سپس «کشوین» تبدیل شده است. در دوران شاپور ذوالاکتاف، بر جای همان دژ، قلعهای بنا کرده و به همان نامی که قبلاً به آن معروف بوده، آن را «کشوین» خواندهاند. این نام در دورهٔ اسلامی معرب شده و به «قزوین» تغییر یافته است. در حال حاضر، قزوین یکی از شهرهای آباد و بزرگ ایران و مرکز استان قزوین میباشد.
قزوین در گذر زمان
براساس نتایج حاصل از حفریّات باستانشناسان در محوطههای پیش از تاریخ استان قزوین -خصوصاً تپههای تاریخی دشت قزوین (قرهتپه، تپه زاغه و تپه قبرستان) واقع در جنوب شرقی شهرستان بوئین زهرا- قدمت سکونت و آغاز شهرنشینی در این منطقه به شش هزار سال پیش از میلاد میرسد. قزوین در دورههای اولیه تاریخ -به ویژه در دورهٔ مادها و هخامنشیان- نیز جزء مناطق مهم ارتباطی به حساب میآمد.
در اواخر حکومت اشکانیان، دیلمیان بر علیه حکومت مرکز، شورشهای خود را آغاز کردند. این روند تا دورهٔ ساسانیان نیز ادامه یافت. در آن زمان منطقهٔ قزوین، مرز بین سرزمینهای ساسانیان و دیلمیان به شمار میرفت. شاپور پسر اردشیر بابکان دستور داد در این سرزمین دژ مستحکمی بنا کنند. این دژ شاذشابور یا کشوین نامیده شد. این دژ به مرور توسعه پیدا کرد و مناطق مسکونی به آن افزوده شد و در مدت زمانی کوتاه در شمار شهرهای مهم ایران قرار گرفت.
با یورش اعراب به ایران، قزوین در سال ۲۴ هـ. ق به دست براءبنعازب فرماندهٔ سپاه والی کوفه فتح شد. در آن زمان، قزوین آخرین سرزمینی بود که سپاهیان کوفه برای مبازره با دیلمیان در دست داشتند. دستگاه خلافت اعراب برای آن که بتوانند بر سراسر ناحیهٔ دیلم دست یابند و قوای خود را در این سرزمین تقویت کرده و مردم را برای سکونت در آن تشویق نمایند، به تبلیغات منفی علیه دیلمیان پرداختند. در سال ۱۹۲ هـ. ق هارونالرشید به قزوین رفت و نسبت به توسعهٔ شهر و ساخت بنای مسجد جامع در آن اقدام نمود. از جمله حوادث تاریخی قزوین در قرن دوم هـ. ق، موضوع سفر حضرت علیبنالموسیالرضا (ع) به این شهر است. این سفر در جریان مسافرت ایشان به خراسان صورت گرفت. حمدالله مستوفی مینویسد آمدن حضرت رضا (ع) به قزوین به صورت مخفیانه بود. در همین سفر، فرزند دو ساله آن حضرت در قزوین در میگذرد و در آن جا مدفون میشود (آستانه شاهزاده حسین).
در قرن سوم (۲۷۸-۲۶۵) هـ. ق، قزوین توسط عمر و لیث صفاری فتح شد و در سال ۲۹۴ هـ. ق بار دیگر این شهر زیر نفوذ خلیفه قرار گرفت. در سال ۳۲۱ هـ. ق که دیالمه بر اکثر نواحی ایران تسلط یافتند، قزوین نیز به مدت صد سال جزء قلمرو تحت فرمان آنها در آمد.
امام رافعی مینویسد: ̋ به سال ۳۷۳ هـ. ق صاحباسماعیلبنعباد وزیر فخرالدوله به همراه یاران خویش، به قزوین وارد شد و آثار جالبی در این شهر بنیان گذارد. قزوین به مدت شصت سال، تحت حکومت ابوعلیمحمد جعفری و دیگر فرزندان جعفر طیّار بود. در این دوره، از ثبات نسبی برخوردار بود. در زمان ملکشاه سلجوقی و خاندان او، حکمرانی قزوین به امیر زاهد خمارتاش محوّل شد. یکی از آثار معروفی که در زمان حکمرانی او در این شهر به وجود آمد و هماکنون نیز پابرجاست، مقصورهٔ شکوهمند مسجد جامع است. همچنین بزرگترین قنات تاریخی قزوین نیز از آثار اوست. برنارد لویس مینویسد: ̋
در قرن پنجم هـ. ق، ضعف روزافزون دنیای اسلام در یک سلسله تهاجمات که اهم آنها هجوم ترکان سلجوقی بود، آشکار و باعث بروز تغییرات مهم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شد. همین امر باعث شد که حسن صباح در الموت موقعیّت جدیدی کسب کند و بر علیه ترکان قیام نماید. پایگاههای اصلی اسماعیلیان در قلعهها و دژها بود. حامیان اسماعیلیان از طبقات پایین اجتماع، صاحبان حِرَف و طبقات ناآرام و متحرّک و متغیّر بودند. این نویسنده اسماعیلیان را فرقهای انقلابی و بدعتگزار معرفی میکند.
قزوین در زمان خوارزمشاهیان دچار قحطی بزرگی شد. این واقعه مربوط به زمانی است که سلطان سعدبن زنگی اتابک فارس پس از شکست از محمد خوارزمشاه و در حال بازگشت به شیراز، مدتی در قزوین سکونت کرد.
بنابر نوشتهٔ حمدالله مستوفی، اتابک در قزوین در خانهٔ عمادالدین زاکانی در محلهٔ ارداق ساکن شد. قزوین در سال ۶۱۷ هـ. ق برای مدتی نیز میزبان سلطان محمد خوارزمشاه بود. او که از سپاهیان مغول میگریخت، به قزوین آمد و به خانهٔ عزالدین کریمان وارد شد و از آن جا به گیلان و مازندران و نهایتاً به جزیرهٔ آبسکون رفت. اقامت کوتاه خوارزمشاه در این شهر، برای مردم گران تمام شد؛ چندان که سویدای پس از ویرانگری و کشتار شدید در ری به جانب قزوین آمد و نزدیک پنجاه هزار مسکین را به تیغ کین کشید. مردم در مقابل حملهٔ مغولان، سه روز تمام سرسختانه مقاومت کردند و دروازههای شهر را بر روی سیل سپاه مغول بستند. سرانجام پس از سه روز پایداری، مغولان وارد شهر شدند و به کشتار دستهجمعی مردم پرداختند. گروهی از مردم شهر به خصوص زنان، برای آن به اسارت مغولان درنیایند، خود را به چاه افکندند.
با وجود یورشهای مکرر مغول به ایران از سال ۶۱۷ تا سال ۶۵۱ هـ. ق، ولی آنها چنان که باید نتوانستند بر سرتاسر این سرزمین حکومت کنند. مهمترین مانع این امر، قدرت اسماعیلیان بود. آنها بر قسمتی از مناطق کوهستانی این سرزمین تسلط داشتند و از هیچ یک از حکّام مغول و دستگاه خلافت بغداد، تمکین نمیکردند.
کلاویخو سفیر پادشاه اسپانیا، در زمان تیمور به این شهر آمد. او که یکی از اولین سفرای خارجی در ایران محسوب میشود، در سفرنامهٔ خود، به سال ۸۰۸ هـ. ق از قزوین یاد کرده است.
با انتخاب قزوین به پایتختی در دورهٔ صفویه، دوران شکوفایی آن آغاز شد. اروجبیک مینویسد: ̋ در این شهر صد هزار خانوار یا دویست و پنجاه هزار نفر سکونت دارند و برای آنکه وسعت شهر مشخص شود، مسجد آن را شمردم از پانصد متجاوز است ̏. جمعیت انبوه قزوین مانند همهٔ پایتختهای جهان، از مردم نقاط مختلف تشکیل شده است. موقعیت قزوین با توجه به موقعیت ارتباطی آن با راههای غرب، شمال و جنوب کشور و با افزایش اعتبار سیاسی آن، اهمیت بیشتری یافت و واحدهای تجاری تازهای چون کاروانسراها، بازارها و قیصریهها در آن بنا شد. سیل کالا از نواحی مختلف به سوی آن سرازیر گشت و راههای تجاری رونق یافتند.
با مرگ شاهتهماسب آشفتگی و وحشت عظیمی بر شهر حاکم شد. طوری که آشنا و بیگانه به جان هم افتادند. با وساطت پریخانخانم دختر باکفایت شاه تهماسب، اوضاع بار دیگر سامان گرفت. در آغاز پادشاهی شاهعباس امنیّت و نظم منطقی به کشور و در نتیجه به پایتخت بازگشت و فعالیتهای آبادانی در این شهر از سر گرفته شد. شاهعباس برای کمبود آب شهر، دست به ایجاد قناتی جدید زد و همچنین به فرمان او، کاروانسرایی در این شهر ساخته شد. شاهعباس با وجود علاقهای که به قزوین نشان میداد، در صدد تغییر پایتخت بر آمد و در سال ۱۰۰۶ هـ. ق، پایتخت را به اصفهان برد.
یکی از علل تغییر پایتخت به اصفهان را میتوان کمآبی قزوین دانست. پس از انتقال پایتخت به طور طبیعی، قزوین یکباره از نظر موقعیت سیاسی و اعتبار دچار نزول شد و جمعیت آن به تدریج رو به نقصان گذاشت. در اواخر سلطنت صفویه، بار دیگر قزوین به مدت سه سال پایتخت و مرکز فعالیتهای مملکتی شد. نادر پس از پیروزی بر اشرف افغان، ترکها و روسها، در دشتمغان، به پیشنهاد لشکریانش، عنوان شاهی را پذیرفت و پس از آن عازم قزوین شد و در قزوین، تاج پادشاهی را بر سر گذاشت. نادر در داخل ارگ قزوین، کوشکی ساخت و تالاری برای پذیرایی در آن بنا کرد که به نام ایوان نادری معروف شد. نادر پس از آن به منظور اداره و تنظیم امور کشور از قزوین به اصفهان رفت و حکمرانی قزوین را به محمدرضاخان شاملو سپرد.
در زمان کریمخان زند حکمران قزوین مولا وردیخان بود و مدرسهٔ مولا وردیخان واقع در چهارراه مولوی کنونی، احتمالاً از بناهای او است.
در دوران قاجاریه و خصوصاً در اواخر آن، به همّت سعدالسلطنه حکمران قزوین، این شهر تا حدودی شکوفایی از دست رفته خود را باز یافت. از اقدامات مهم این حکمران، ساخت مجموعهٔ سعدالسلطنه و الحاق آن به بازار شهر است. با این کار، رونق اقتصادی شهر دو چندان شد.
با آغاز فعالیت نهضت مشروطیت، این شهر، خانهٔ دوم مشروطهخواهان شد و مردمان آن از هیچ کمکی به آزادیخواهان دریغ نکردند. از دیگر اتفاقات در دوران قاجاریه، ملاقات رضاخان میرپنج با نمایندهٔ انگلستان در گراند هتل قزوین بود. در این ملاقات، نطفهٔ کودتای سوم اسفند برای براندازی حکومت قاجاریه بسته شد.
این شهر در زمان شاه تهماسب صفوی پایتخت ایران بوده است. اولین خیابان ایران در قزوین احداث شد.(خیابان سپه) آب انبار سردار بزرگترین آب انبار تکگنبدی جهان در قزوین میباشد.
زوین را در نوشتههای قدیم اروپا شهر باستانی «ارساس» یا «ارسا سیا» و در تواریخ یونان همان شهر قدیمی «راژیا» و در زمان اشکانیان به نام موسس آن «اردپا» خواندهاند. ساسانیان آنرا «کشوین» نامیدهاند یعنی سرزمینی که نباید از آن غافل شد برخی هم آنرا «قسوین» یا شهر که مردمی پرصلابت و استوار دارد و بعضی از مورخین هم معرب «کاسپین» گفتهاند به دلیل آنکه قوم کاپست از مجاورت دریای مازندران به طرف این دشت مهاجرت کرده و با اقوام بومی اختلاط نمودهاند و گروهی هم به مرکز ایران رفتهاند و دریای «خزر» نیز به همین دلیل به بحرالقزوین یا «دریای قزوین» اشتهار دارد.
در منطقه قزوین صدها تپه باستانی شناسایی شده که هر یک برگ زرینی از تاریخ و تمدن میهن اسلامی مان را در سینه جای دادهاند و تنها حفاری تپه سگزآباد نشانگر تمدن ۹۰۰۰ ساله یکجانشینی در این دشت حاصلخیز است.
بنای شهر قزوین را به شاپور ذوالاکتاف نسبت داده و میگوید آنجا را شاد شاپور نامید. امام ابوالقاسم عبدالکریم بن محمد رافعی در کتاب التدوین فی اخباراهل العلم به قزوین و زکریای بن محمد محمود ممکونی در آثارالبلاد و یاقوت حموی درمعجم البدان به نقل ازاین فقیه و شاهزاده فرهاد میرزا معتمدالدوله در کتاب هدایه السبیل و کفایه الدلیل باستناد شهرت قزوین را از بناهای شاپور ذوالاکتاف نگاشتهاند ولی ولی احمد بن ابی عبدالله برقی در کتاب النبیان و خواجه حمدالله مستوفی درتاریخ گزیده و محمد حسنخان اعتماد السلطنه در کتاب مرآت البدان و امین احمد رازی در هفت اقلیم به نقل از البنیان واستاد و با تولد خاور شناس نامی روس در کتاب جغرافیای تاریخی ایران بنای شهر قزوین را بشاپور اول منسوب داشتهاند. شمس الدین سامی بیک در قاموس الاعلام ترکی در این باره تردید کرده و نوشته است که از ایرانیان شاپور ذوالاکتاف با یکی از بهرامها شهر قزوین را بنیاد نمودهاند. منبع اصلی این دو قول یکی اخبار البدان ابن فقیه و دیگری البنیان احمد بن ابی عبدالله برقی است که مولفان سابق نیز عموما با این دو ماخذ استناد داشتهاند. البته نمیتوان در این باره نظر قطعی داد ولیکن با بررسی اوضاع دوران فرمانروائی این دو پادشاه میبینیم زمان شاپور ذوالاکتاف که بواسطه صغر سن نمیتوانست در کارهای کشور موثر باشد سراسر مملکت دستخوش کشتار و تاراج طوایف داخلی و خارجی بود.
بنابراین مناسب است بانی قزوین را بنا به نگارش ابن فقیه شاپور ذوالاکتاف بدانیم اما این که ابن فقیه ذکر کرده است شاپور ذوالاکتاف شهر قزوین را بنا کرده و آن را شاد شاپور نامید. دیگران نیز در این زمینه شرحی نگاشتهاند از جمله حمد الله مستوفی در تاریخ گزیده به نقل از کتاب البنیان قدری بتفصیل پرداختهاند و نوشته است شهر قزوین را شاپور بن اردشیر بابکان ساخته و آنرا شادشاپور نام کرد همانا آن شهری که در میان قزوین ساختهاند چنانچه رودخانه چند بر جنوبی آن روانست و رودخانه ابهر بر شمالی آن و از آنجا اطلال بار و پدیدارست.
محمد حسنخان اعتماد السلطنه نیز در کتاب مرآت البلدان به نقل از کتاب البنیان این موضوع را تا اندازهای روشن تر به قلم آورده و میگوید قزوین را شاپور بن اردشیر بابکان ساخت و شاد شاپور نام نهاد و همانا آن شهری بود که میان رودخانههای خررود و ابهر رود می ساختهاند و آنجا اطلال بار و پدیدار است و مردم آنجا در دیه هر چه که به اردشیر بابکان منسوب است مسکونند و مشهور است در کتاب تدوین رافعی مسطور که حصار شهرستان قزوین اکنون محلی است در میان شهر شاپور ذوالاکتاف ساسانی ساخته است.
قزوین بعداز ظهور اسلام
قزوین به دنبال فتح آن در سال ۲۱ هجری به عنوان مرز و ثغر مسلمین شناخته شد و مسلمانان برای درک فضیلت جهاد با کفار دیلم به سوی آن رهسپار گشتند. احادیث فراوانی که در فضیلت قزوین روایت شده و عملکرد زمامداران حکومت اسلامی در پشتیبانی از مدافعان قزوین اهمیت والای آن را مینماید.
اعزام چهار هزار تن از مسلمانان به فرماندهی ربیع بن خثیم در سال ۳۶ هجری (۱) و قبل از جنگ حساس صفین به قزوین توسط امیرالمومنین علی (ع) نمونهای از این توجه است. بدیهی است که شهر کوچک و قدیمی قزوین که به استواری محدود بوده گنجایش سیل عظیم مهاجران و مجاهدان را نداشته و لزوم گسترش آن برای جلب بیشتر مسلمین اعزامی به قزوین احساس می شده است.
سعید بن العاص بن امیه که از طرف عثمان والی کوفه بوده برای جنگ با دیلمیان به قزوین میآید و آن را شهری استوار و آباد میکند قطعا این عمران اولیه قبل از سال ۳۵ هجری که سال قتل عثمان است صورت گرفته است.
خانه سازی در بیرون از قلعه قدیمی شهر ظاهرا نخستین بار توسط محمد بن سنان عجلی و در سال ۹۰ هجری انجام شده و دیگران نیز به تقلید از او در بیرون از شهر به خانه سازی پرداختهاند و شهر را وسعت بخشیدهاند. پیش از سال ۱۶۹ هجری در سالهای خلافت مهدی عباسی و زمانی که فرزندش موسی الهادی ولیعهد بوده و شهرک به نامهای مدینه موسی و مبارکیه در کنار قزوین ساخته شد و همین امر به توسعه بعدی شهر کمک شایانی کرد.
چون کلام در باب قزوین بسیار است به همین اندازه اکتفا میشود. واسلام
۱- (همان خواجه ربیع معروف که در مشهد مدفون است. او پس از آنکه از جانب خلیفه امیرالمومنین علی (ع) به حکمرانی قزوین فرستاده میشود در سال ۶۱ یا ۶۳ هجری در طوس در میگذرد و در این محل به خاک سپرده میشود.
موقعیت و اهمیت قزوین در مسیر راهها
در طول تاریخ از گذشته دور منطقه قزوین در چهارراه ارتباطی شاهراههایی قرارداشت که از شرق به غرب و شمال به جنوب امتداد داشتند و همین موقع ممتاز را باید یکی از مهمترین عوامل شکل گیری و ادامه حیات این شهر در طول تاریخ به حساب آورد. مسئله رفت و آمد کاروانهای تجاری خود عاملی در زمینه ایجاد واحدهای شهری و گسترش آن گردید. به تدریج با افزون گشتن تعداد و طول مدت اقامت کاروانها، بازارهای بزرگ به وجود آمدو قزوین علاوه بر محل استراحت کاروانها نقش محل داد و ستد را نیز بر عهده گرفت و در نتیجه موجبات رشد روز افزون آن فراهم آمد. اشاره ناصر خسرو به بازارهای قزوین در قرن پنجم، خود گواهی است بر موقعیت مناسب قزوین در ارتباط با فعالیتهای بازرگانی آن.
گذشته از عامل موقعیت جغرافیایی منطقه قزوین در ارتباط با مسیرهای بازرگانی شمالی، جنوبی و غرب، میتوان بضاعتهای آن را در تأمین غذا و علوفه برای کاروانها و مسافران، به عنوان یک عامل موثر دیگر در این زمینه به شمار آورد. از یاد نبریم که این موقعیت مناسب گذشته از جنبههای مثبت و سود آور، مشکلات و ناراحتیهای بسیاری نیز برای ساکنان منطقه در طول تاریخ به همراه داشته است. زیرا که از مسیر همین راههای بازرگانی، هجومهای مکرر بر آنها وارد گشته و لطمههای بسیار دیدهاند. این وضع تا تا دوران معاصر نیز ادامه داشته است چنانچه در جریان جنگ جهانی اول و دوم در جریان هجوم ارتشهای تجاوزگر روس و انگلیس به ایران، مردم قزوین و روستاهای منطقه که در مسیر آن تجاوزگران قرارداشتند، لطمه بسیاری دیدند.
منطقه قزوین از زمانهای بسیار دور و پیش از اسلام در مسیر راه اصلی که جهان شرق را به غرب می پیوسته قرار داشته است. در دوران بعد از اسلام نیز این موقعیت حفظ میگردد و بر اهمیت آن افزوده میشود. منطقه قزوین در مسیر راهی که چین و هند را از یک سو به دریای سیاه و از سوی دیگر به دریای مدیترانه میپیوست قرار داشت، راهی که از آن امروز به نام «جاده ابریشم» یاد میکنند.
مردم قزوین در سده چهارم
ابن حوقل در سال ۳۶۷ هجری قمری درباره خصوصیات مردم قزوین چنین مینویسد: قزوین را در میان اعمال جبال همانندی نیست چه مردم این شهر توانگر و اهل دانش و تحقیق اند و چه در رشتههای مختلف علم آگاهی دارند و پیش از حمله دیلمیان به صفات جوانمردی و سیادت و کرم و بلند همتی متصف بودند و بزرگان و دانشمندانی از آنجا برخواسته و در عراق و جز آن شهرت یافتهاند.
در کتاب «عجایب المخلوقات» مربوط به سده چهارم، تصحیح دکتر منوچهر ستوده درباره ویژگیهای مردم قزوین چنین آمده است:
«... اهل قزوین گروهی اند دین دار با جمال و هیبت و شجاع و به جمعیت و کثرتی دارند که از عالم شهری نباشد کی در آن گروهی از قزوین نباشد. متاع ایشان مویز و جامها ء نیکو.»
راغب اصفهانی در اثر مفصل خود مطلبی را که در قرن چهارم بر روی دیوار مسجد جامع قزوین نوشته شده نقل میکند که حکایت از چگونگی نگرش و جهان بینی مردم قزوین در آن دورانست او مینویسد: «این کلمات فاضله بر دیوار جامع بلد ما (قزوین) نقش کردهاند: عمر زمانه اگرچه دراز باشد کوتاه است، و گذشته برای حاضر عبرت است و مرده برای زنده پند است، و برای دیروز برگشتی نیست، وکسی بر فردا اطمینانی ندارد و اول برای وسط پیش آهنگ است و وسط برای آخر راهنما است، و هر چیزی میپیوندد و مرگ بر هر چیز غالب است.»
سده پنجم و مردم قزوین
ناصر خسرو ضمن توصیف شهر قزوین آنجا که درباره باغها و تاکستانهای شهر سخن میگوید به این نکته اشاره دارد که: ((... باغستان بسیار داشت، بی دیوار و خار و هیچ مانعی از دخول در باغات نبود...)) گفته ناصر خسرو حکایت از گشاده دستی مردم قزوین و در عین حال امنیت شهر و منطقه در قرن پنجم هجری دارد.
حمدالله موستوفی نیز در باره ویژگیهای مردم قزوین تا قرن پنجم دو مورد جالب توجه را ذکر میکند که نقل آنها را برای شناسایی ویژگیهای مردم شناسی تاریخی این شهر بی مناسبت نمیداند. ((محمدبن الیمانی وزیر عراق خواجه بسیار خیر بود سعی در کار منشوری را که هارون الرشید داد او کرد. هارون الرشید چند بدره زر بدو داد تا بر فقراء قزوین صرف کند. اعتقاد اهل قزوین در آن وقت به مرتبهای بود که نه آنکه جهت خود قبول میکردند، به امانت نیز در خانه خود راه نمیدادند و میگفتند مال سلطان را در خانه ما جا نبود. چند شابنروز به ناهکیاره (؟) بر سر راه افتاده بود و هیچ کس به آن التفات نمیکرد. تا ائمه اسلام اتفاق کرد و بدان مستغلات خریدند و وقف کردند. داخل وقف رشیدی است.))
تکیههای قزوین و مراسمها
از زمان صفویه در قزوین با نام چند تکیه برخورد میکنیم که مهمترین آنها تکیه ((دولت)) – تکیه ((جوانشیر)) و تکیه افشار بوده است. در مورد محل تکیهها آگاهی روشنی در دست نیست.
قهوه خانههای قزوین
با وجود اهمیت قهوه خانهها در زندگی اجتماعی مردم شهر، اطلاع روشنی در باره قهوه خانههای دوران صفویه در قزوین در دست نیست. در تذکره نصرآبادی ضمن شرح حال بابا حسینی از شاعران عهد صفویه در قزوین نام یکی از قهوه خانههای معروف آن شهر آمده است. قهوه خانه مزبور به نام ((درویش دلاک)) خوانده میشده و پاتوق افراد مختلف از جمله باباحسینی شاعر بوده است.
دشت قزوین
دشت قزوین بهدلیل موقعیت جغرافیائی خاص خود، آثار و بقایای باستانی زیادی متعلق به دورانهای مختلف پیش از تاریخ، آغاز تاریخی، تاریخی و اسلامی وجود دارد. دشت قزوین در چهارراه ارتباط تمدنهای شرق و غرب و شمال و جنوب دنیای باستان واقع بوده و ارتباط نزدیکی با هنر و صنایع و فرهنگ این تمدنها داشته و نقش مهمی را در برقراری این ارتباط و پیشرفت و تکامل تمدنهای گذشته ایفاء کرده است. اهمیت دشت قزوین بهویژه در دورانهای تاریخی بهخوبی مشاهده میگردد. در دورانهای تاریخی، قزوین بهصورت یک مرکز مهم سیاسی و تجاری درآمده بود و بهخصوص در دوران مادها بهصورت یک شهر مهم درآمد در دورهٔ صفویه مدتی پایتخت کشور ایران گردید.
در بررسیهای دشت قزوین تپهها و انبیه و اماکن باستانی مربوط بههر یک از دورانهای پیش از تاریخ، آغاز تاریخی و اسلامی کشف گردیده است.
دروازههای قزوین
شهر قزوین در گذشته هشت دروازه داشت که به نامهای دروازه رشت، باغشاه، درب کوشک، تبریز، تهران، شیخآباد، امامزاده حسین و خندقبار معروف بودند. امروزه از آن میان، تنها دو دروازه درب کوشک و تهران باقی ماندهاند. دروازه درب کوشک که در انتهای خیابان آزادی قرار دارد، در دوره قاجاریه ساخته شده و در سال ۱۲۹۶هجری قمری در دوره حکومت عضدالدوله، کاشی کاری شده است. دروازه قدیم تهران که در خیابان تهران قدیم قرار دارد، از بناهای دوره قاجاریه است که در سال ۱۳۴۷ شمسی مرمت و کاشیکاری شده است.
متن ۳
[ویرایش]حمدالله مستوفی در کتاب تاریخ گزیده، در مورد دلیل ساختن و بنای قزوین چنین مینویسد: زمانی که شاپور ذوالکتاب از روم گریخته و به ایران آمد، به سرزمین قزوین رسید، اتفاقاً وزیرش و جمعی دیگر از افرادش،(از بیم قیصر)، به کوههای رودبار گریخته بودند در آنجا به شاپور پیوستند و سپس به جنگ با قیصر رفتند و پیروز شدند. شاور پس از پیروزی در جنگ، دستور داد در سرزمین قزوین شهر بسازند ولی هر بار دیلمان مزاحم میشدند و شاپور نیز دستور داد که به آنها پول بدهند تا دست از کارهایشان بکشند و همین شد و شهر ساخته شد. اما ژرژلنس در کتاب تاریخ ساسانیان به نقل از مسعودی چنین مینویسد که: قیصر روم شاپور را در پوست گاوی زندانی کرد و با لشگری بزرگ به قصد فتح ایران، به ایران شتافت و پس از چندی شخصی«چندی شاپور» را محاصری کرد شاپور زند زمانی که دید نگهبانان که باید از او مراقبت میکردند، به شراب و عیش و نوش مست شدهاند. به کمک اسیران ایرانی و خدمتکاری که دلباخته وی شده بود، فرار میکند و هنگامی که به پای دژ میرسد، هنگامی که افراد داخل دژ او را دیدند، وی را شناختند و با طنابی او را بداخل دژ بردند. سپس شاپور دستور داد تا مردم و سربازها مسلح شده، در دروازهها را باز کنند و سپس به جنگ با رومیان بروند و چنین شد. ارتش روم شکست خورد و قیصر اسیر شد. هنگامی که قیصر را نزد شاپور آوردند، شاپور از کشتن وی گذشت و او را مکلف کرد که همه ویرانیها یش رابا آبادیها جبران کند و به جای نخلهایی که رومیان بریده بودند درخت زیتون بکارند. از نوشتههای مسعودی و حمدالله مستوفی چنین میتوان نتیجه گرفت که با هم وفق نمیکنند ولی به هر حال با توجه به نوشتههای بالا میتوان چنین نتیجه گرفت که هدف اولیه بنای شهر نبوده بلکه صرفاً وسیلهای برای مقابله در برابر تجاوزات دیالمه بوده. شاپور نیز که در ابتدای پادشاهی اش با مشکلات فراوانی از داخل و یا خارج کشور مواجه بوده و نمیتوانست اوضاع کشور را به خوبی اداره کند و نیز هم چنین مردم از دسته ظلم و ستم دیالمه به ستوه آمده بودند، دستور میدهد تا قلعهای بسازند و پادگانی در آنجا برقرار نمایند، سپس در آنجا لشگری را آماده کرده و به جنگ با دیالمه پرداخته و آنان را به سختی دادند، پس از راه تارم بلافاصله دژ ساخته شد و سپاهی در آنجا مستقر شد. پس با توجه به توضیحات، گمان نمیرود جزء شرارت و تاخت و تاز دیالمه دلیل دیگری برای بنای قزوین بتوان آورد. حمد الله مستوفی در کتاب «تاریخ برگزیده» تاریخ بنای قزوین را در اول ۱۵۲ میلادی بوده و حمدالله مستوفی در سال ۷۳۱ هجری که مطابق با سال ۱۳۳۰ میلادی است نوشته تا کنون ۸۷۸ سال از تاریخ بنای قزوین میگذرد، اکنون در سال ۱۳۸۷ ه. ش است و مطابق با سال ۱۴۲۹ ه. ق و ۲۰۰۹ – ۲۰۰۸ میلادی و ۲۳۱۹ اسکندری است. به مدت ۱۸۵۶ سال از تاریخ بنای قزوین میگذرد.
بنیانگذار شهر قزوین
در مورد بانی شهر قزوین اختلافات بسیاری وجود دارد، ابن فقیه همدانی در کتاب اخبار البلدان به بنای شخصی قزوین را به شاپور ذوالکتاف نسبت داده و گوید آنجا را «شادشاپور» نامیدند، امام ابوالقاسم عبدالکریم بن محمد رافعی در کتاب «التدوین فی اخبار اهل العلم به قزوین»و زکریا محمدبن محمود در «آثار البلادله» و یاقوت حموی در لا معجم البلدان» به نقل از ابن فقیه به استناد شهرت قزوین را از بناهای شاپور ذوالکتاف گذاشتهاند ولی احمدبن عبدالله برقی در کتاب «البنیان» و حمدالله مستوفی در تاریخ برگزیده و محمد حسن خان اعتماد السلطنه در کتاب «مرآت البلدان» و استاد بارتوله خاور شناس مشهور روسی در کتاب «جغرافیای تاریخی ایران» بنای شهر قزوین را به شاپور اول نسبت داده حال اگر زمان را به عقب بازگردانیم تا شاپور ذوالکتاف در ابتدای حکومتش فشارها و تهدیدات زیادی بردوش داشت و در این میان نیز قزوین تحت تاخت و تاز بود و در آن قتل و غارتهای بسیاری بوقوع پیوست تا زمانی که شاپور به حد رسه رسید و برای جلوگیری از تجاوزات قبایل مزبور دستور لازم داد و به سرکوبی متجاوزان خارجی و دیگر اغیان داخلی پرداخت، در صورتی که در زمان شاپور اول اوضاع کشور چنین صورت وخیمی نداشته و چون بنای اولیه دژ قزوین بدون شک برای جلوگیری از تجاوز گردشگران دیلم بوده و سرکشی دیالمه هم زمان با پادشاهی شاپور ذوالکتاف شدیدتر بوده است که سرانجام به لشگرکشی میپردازد بنابراین انتقادها، بانی قزوین را ابن فقیه ذکر کرده است. شاپور ذوالکتاف می دانیم اما اینکه ابن فقیه ذکر کرده است شاپور ذوالکتاب شهر قزوین را بنا کرده و آنرا «شادشاپور» نامیده، اما دیگران نیز، به خصوص حمدالله مستوفی. در این زمینه شرحی نگاشته است شهر قزوین را شاپور بن اردشیر بالکان ساخته و آنرا «شادشاپور» نام کرده، همانا آن شهری بودکه در میان قزبین ساختهاند، چنانچه رودخانه جند بر جنوب آن روان است. و رودخانه ابر در قسمت شمالی آن، نا هماهنگی در میان این نوشتهها بوجود آورد. با توجه به مستندات که در کتابهای «مرآت اللیدان» اثر اعتماد السلطنه و «تاریخ گزیده» اثر حمدالله مستوفی که مردم به نقل از کتاب «البنیان» نقل کردهاند بر میآید که بانی در شاد شاپوری شاپور بن اردشیر بالکان بوده و جایگاه شاد شاپور نیز در محاصره ۲ رود خررود و ابهر رود معین کردهاند، هیچ ارتباطی با قزوین ندارد چون علاوه بر اینکه در نام آن با قزوین هیچگونه نزدیکی دیده نمیشود، نقطهای را هم که محل بنای «شادشاپور» ذکر کردهاند، تا قزوین فاصله دارد و در جنوب غربی قزوین کنونی واقع شده و اکنون در این مکان، شهرها و آبادیهایی نظیر تاکستان، ضیاآباد، نهاوند، فازسجین، و.... در این حوزه قرار دارند. علاوه بر این استناد، بر اساس داستانها و روایاتی دیگر گفته شده که امکان دارد پسر شاپور اول قزوین را بنا کرده باشد و بدین ترتیب حرفها و احادیث مختلفی با نظرات مختلف وجود دارد ولی آنچه که روشن است، این موضوع است که هنوز بنیان گذار شهر قزوین تا کنون مشخص نشده است.
متن ۴
[ویرایش]تاریخ
این شهر باستانی در زمان شاه تهماسب صفوی پایتخت ایران بودهاست. نخستین خیابان ایران (خیابان سپه) در قزوین ساخته شد.[۱] آب انبار سردار بزرگترین آب انبار تک گنبدی جهان در قزوین میباشد.[۲]
پیش از اسلام
[ویرایش]در منطقه قزوین صدها تپه باستانی شناسایی شدهاست و تنها تپه سگزآباد نشانگر شهرمندی ۹۰۰۰ ساله یکجانشینی در این دشت برومند است.
بنای شهر قزوین را به شاپور ذوالاکتاف نسبت داده و میگوید آنجا را شاد شاپور نامید. امام ابوالقاسم عبدالکریم بن محمد رافعی در نسک التدوین فی اخباراهل الدانش به قزوین و زکریای بن محمد محمود ممکونی در آثارالبلاد و یاقوت حموی درمعجم البدان بهگفته ازاین فقیه و شاهزاده فرهاد میرزا معتمدالدوله در نسک هدایه السبیل و کفایه الدلیل باستناد شهرت قزوین را از بناهای شاپور ذوالاکتاف نگاشتهاند ولی ولی احمد بن ابی عبدالله برقی در نسک النبیان و خواجه حمدالله مستوفی درتاریخ گزیده و محمد حسنخان اعتماد السلطنه در نسک مرآت البدان و امین احمد رازی در هفت ا. قلیم به گفته از البنیان واستاد و بارزایش خاور شناس نامی روس در نسک جغرافیای تاریخی ایران بنای شهر قزوین را بشاپور اول منسوب داشتهاند. شمس الدین سامی بیک در قاموس الاعلام ترکی در این باره تردید کرده و نوشتهاست که از ایرانیان شاپور ذوالاکتاف با یکی از بهرامها شهر قزوین را بنیاد نمودهاند. سرچشمه اصلی این دو قول یکی اخبار البدان ابن فقیه و دیگری البنیان احمد بن ابی عبدالله برقعی است که نویسندگان پیشین نیز عموماً با این دو ماخذ استناد داشتهاند. البته نمیتوان در این باره دید قطعی داد ولیکن با بررسی اوضاع دوران فرمانروائی این دو پادشاه میمیانیم زمان شاپور ذوالاکتاف که بواسطه صغر سن نمیتوانست در کارهای کشور کارآمد باشد سراسر مملکت دستخوش کشتار و تاراج طوایف درونی و بیرونی بود
بنابراین بارهاست بانی قزوین را بنا به نگارش ابن دانشور شاپور ذوالاکتاف بدانیم اما این که ابن دانشورآوردهاست شاپور ذوالاکتاف شهر قزوین را بنا کرده و آن را شاد شاپور نامید. دیگران نیز در این زمینه شرحی نگاشتهاند از جمله حمدالله مستوفی در دیرینه گزیده به گفته از نسک البنیان قدری بتفصیل پرداختهاند و نوشتهاست شهر قزوین را شاپور بن اردشیر بابکان ساخته و آنرا شادشاپور نام کرد همانا آن شهری که در میان قزوین ساختهاند چنانچه رودخانه چند بر جنوبی آن روانست و رودخانه ابهر بر شمالی آن و از آنجا اطلال بار و پدیدارست.
محمد حسنخان اعتماد السلطنه نیز در نسک مرآت البلدان به گفته از نسک البنیان این موضوع را تا اندازهای روشن تر به کلک آورده و میگوید قزوین را شاپور بن اردشیر بابکان ساخت و شاد شاپور نام نهاد و همانا آن شهری بود که میان رودخانههای خررود و ابهر رود میساختهاند و آنجا اطلال بار و پدیدار است و مردم آنجا در دیه نرجه که به اردشیر بابکان منسوب است مسکونند و مشهور است در نسک گردآوری رافعی مسطور که حصار شهرستان قزوین اکنون جایی است در میان شهر شاپور ذوالاکتاف ساسانی ساختهاست.
پس از اسلام
[ویرایش]قزوین به دنبال گشایش آن در سال ۲۱ هجری به نام مرز و ثغر مسلمین شناخته شد و مسلمانان برای جهاد با کفار دیلم به سوی آن رهسپار گشتند. روایات فراوانی که دربزرگی قزوین بازگویی شده و کارکرد زمامداران حکومت اسلامی در پشتیبانی از نگاهبانان قزوین ارج والای آن را مینماید.
اعزام چهار هزار تن از مسلمانان به فرماندهی ربیع بن خثیم در سال ۳۶ هجری وپیش از جنگ صفین به قزوین به دست علی نمونهای از این توجهاست. بدیهی است که شهر کهن قزوین که به استواری محدود بوده و گنجایش گسیل سترگ کوچندگان و مجاهدان را نداشته و لزوم گسترش آن برای کشش بیشتر مسلمین اعزامی به قزوین احساس میشدهاست.
سعید بن العاص بن امیه که از طرف عثمان والی کوفه بوده برای جنگ با دیلمیان به قزوین میآید و آن را شهری استوار و آباد میکند قطعا این عمران اولیه قبل از سال ۳۵ هجری که سال قتل عثمان است صورت گرفتهاست.
خانه سازی در بیرون از قلعه کهن شهر ظاهراً نخستین بار بدست محمد بن سنان عجلی و در سال ۹۰ هجری انجام شده و دیگران نیز به تقلید از او در بیرون از شهر به خانه سازی پرداختهاند و شهر را گسترش بخشیدهاند. پیش از سال ۱۶۹ هجری در سالهای خلافت مهدی عباسی و زمانی که فرزندش موسی الهادی ولیعهد بوده و شهرک به نامهای مدینه موسی و مبارکیه در کنار قزوین ساخته شد و همین دستور به گسترش شهر کمک شایانی کرد.
در عصر صفوی
[ویرایش]شاه تهماسب صفوی به سال ۹۵۳ ه. ق به علت نزدیکی تبریز به مرزهای عثمانی و آسیب پذیر بودن این شهر و نیز دور بودن از خراسان و هجوم مداوم ازبکان به این شهر پایتخت را به قزوین انتقال داد. که این پایتختی تا سال ۱۰۰۶ ه. ق (به مدت نیم قرن) ادامه داشت.[۳]
- تحولات شهر قزوین پس از پایتختی
شاه تهماسب پس از انتقال پایتخت به قزوین دستور ساخت باغ بزرگی را در مرکز شهر قزوین داد. که عبدی بیگ شیرازی مراحل ساخت این باغ را در مقدمه روضةالصفات اینگونه توصیف میکند.
خسرو والاگهر دین پناه | خطه قزوین چو شدش تختگاه | |
رونق این خطه به حسب مراد | گشت به یمین قدم شه زیاد | |
خاست نوای فرح از خانه ها | یافت عمارت همه ویرانه ها | |
ابر کرم خاست ز هر سوی او | آب فزون گشت به هر جوی او | |
کشت وی از خاک برآورد سر | خشتش از افلاک بر آورد سر | |
شاه در آن خطه همچون بهشت | ساخت عمارات بهشتی سرشت | |
هر که نشان جست ز تاریخ آن | داد به گلزار بهشتش نشان |
لازم به توضیح است که عبارت (گلزار بهشتش) به حساب ابجد عدد ۹۶۷ را نشان میدهد که این عدد تاریخ اتمام ساخت باغها و عمارتها بوده است.[۵]
با آغاز دوره صفوی و استقرار آنها در مرزهای کهن با مرکزیت نواحی شمال و غرب ایران و اعلام حکومت شیعی، باب جدیدی را برای گسترش همه جانبه شهر قزوین فراهم آورد که آثار مکتوب مورخان وسیاحان و یادمانهای تاریخی _فرهنگی، نمایانگر این گسترش است.
تغییرات سیاسی و جابه جایی پایتخت از قزوین به اصفهان که با تحولات در جنوب ایران با حضور دولتهای اروپایی همراه بود، نتوانست اهمیت کلیدی منطقه قزوین را در پیوند غرب به شرق ایران با دولتهای همسایه در مرزهای شمال و غرب ایران کمرنگ کند.
- تحولات کالبدی - فضایی شهر قزوین به هنگام پایتختی
یکی از دورانهای طلایی تاریخ قزوین، انتخاب این شهر به عنوان پایتخت حاکمیت شیعی صفوی است. با استقرار دولت شیعی صفوی در قرن دهم هجری، عصر جدیدی در تاریخ ایران آغاز شد و از این زمان قزوین به محل تجمع دولتمردان، علما و اندیشمندان و صاحبان حرفه و فن و هنر تبدیل شد. حکومت صفوی با تکیه بر مفاهیم عرفانی از سویی و تعابیر و تفسیر شریعت از نظرگاه مذهب شیعه از دیگر سو، موفق شد تا پایگاه اجتماعی بسیارگستردهای در خطهای بس وسیع به دست آورد.[۶]
ژان شاردن که در مجموع یازده سال در دوره صفویان (۷۰ ـ ۱۶۶۴ و ۷۷ ـ ۱۶۷۱ میلادی) در ایران بوده در سال ۱۶۷۴ میلادی در شهر قزوین چهار ماه اقامت میکند و در باره آن مینویسد:[۷]
قزوین شهر بزرگ و زیبایی است که در دشتی وسیع واقع در سه فرسنگی کوه الوند بنا شده است.... دوازده هزارخانه و صد هزار تن جمعیّت دارد. صد خانوار یهودی، و چهل خانوار مسیحی در این شهر به سر میبرند. میدان شاه که اسبدوانی نیز در آنجا به عمل میآید زیباترین نقاط این شهر است.... قزوین مسجد بسیار ندارد.... بعد از مسجد مهمترین و مجللترین عمارات قزوین مدارسی است که طلاّبعلوم دینی در آن تحصیل میکنند.... آنچه قزوین را در انظار بینندگان باشکوهو رفیع مینماید کاخها و خانههای قصرآسای بزرگان و اعیان شهر است که همهتماشائی و دیدنی است..... اما این شهر نسبتبه شهرت و عظمتش باغ و بستان زیاد ندارد، زیرا هم خاک دشتی که شهر در آن بناشده شنی و هم آبش کم است. برخی از کشتزارهایش از آب شاخهٔ کوچکی ازشاهرود آبیاری میشود. کاریزهایی نیز دارد. آب آشامیدنی بیشتر مردم از چاههاییکه غالبا متجاوز از سی پا گودی دارد برآورده میشود. آب این چاهها خنک اماسنگین و بیمزه است. کمبود آب گذشته از این که بزرگترین مانع رشد کشاورزیو توسعهٔ باغها و بوستانهاست مایهٔ سنگینی و ناسازگاری هوا و عدم رعایت بهداشتعمومی است، و این عوامل زیانزا مخصوصا در تابستانها بیشتر ظاهر میشود. زیراچنان که یاد شد قزوین رودخانه و آب جاری ندارد که کثافات شهر را بزداید وهمراه خود به جاهای دور ببرد...
متن ۵
[ویرایش]قزوین را در نوشتههای قدیم اروپا شهر باستانی «ارساس» یا «ارسا سیا» و در تواریخ یونان همان شهر قدیمی «راژیا» و در زمان اشکانیان به نام موسس آن «اردپا» خواندهاند. ساسانیان آنرا «کشوین» نامیدهاند یعنی سرزمینی که نباید از آن غافل شد برخی هم آن را «قسوین» یا شهر که مردمی پرصلابت و استوار دارد و بعضی از مورخین هم معرب «کاسپین» گفتهاند به دلیل آنکه قوم کاپست از مجاورت دریای مازندران به طرف این دشت مهاجرت کرده و با اقوام بومی اختلاط نمودهاند و گروهی هم به مرکز ایران رفتهاند و دریای خزر نیز به همین دلیل به بحرالقزوین یا دریای قزوین اشتهار دارد. در منطقه قزوین صدها تپه باستانی شناسایی شده که هر یک برگ زرینی از تاریخ و تمدن میهن اسلامی مان را در سینه جای دادهاند و تنها حفاری تپه سگزآباد نشانگر تمدن ۹۰۰۰ ساله یکجانشینی در این دشت حاصلخیز است. بنای شهر قزوین را به شاپور ذوالاکتاف نسبت داده و میگوید آنجا را شاد شاپور نامید. امام ابوالقاسم عبدالکریم بن محمد رافعی در کتاب التدوین فی اخباراهل العلم به قزوین و زکریای بن محمد محمود ممکونی در آثارالبلاد و یاقوت حموی درمعجم البدان به نقل ازاین فقیه و شاهزاده فرهاد میرزا معتمدالدوله در کتاب هدایه السبیل و کفایه الدلیل باستناد شهرت قزوین را از بناهای شاپور ذوالاکتاف نگاشتهاند ولی ولی احمد بن ابی عبدالله برقی در کتاب النبیان و خواجه حمدالله مستوفی درتاریخ گزیده و محمد حسنخان اعتماد السلطنه در کتاب مرآت البدان و امین احمد رازی در هفت اقلیم به نقل از البنیان واستاد و با تولد خاور شناس نامی روس در کتاب جغرافیای تاریخی ایران بنای شهر قزوین را به شاپور اول منسوب داشتهاند. شمس الدین سامی بیک در قاموس الاعلام ترکی در این باره تردید کرده و نوشته است که از ایرانیان شاپور ذوالاکتاف با یکی از بهرامها شهر قزوین را بنیاد نمودهاند. منبع اصلی این دو قول یکی اخبار البدان ابن فقیه و دیگری البنیان احمد بن ابی عبدالله برقی است که مولفان سابق نیز عموما با این دو ماخذ استناد داشتهاند. البته نمیتوان در این باره نظر قطعی داد ولیکن با بررسی اوضاع دوران فرمانروائی این دو پادشاه میبینیم زمان شاپور ذوالاکتاف که بواسطه صغر سن نمیتوانست در کارهای کشور موثر باشد سراسر مملکت دستخوش کشتار و تاراج طوایف داخلی و خارجی بود.
بنابراین مناسب است بانی قزوین را بنا به نگارش ابن فقیه شاپور ذوالاکتاف بدانیم اما این که ابن فقیه ذکر کرده است شاپور ذوالاکتاف شهر قزوین را بنا کرده و آن را شاد شاپور نامید. دیگران نیز در این زمینه شرحی نگاشتهاند از جمله حمد الله مستوفی در تاریخ گزیده به نقل از کتاب البنیان قدری بتفصیل پرداختهاند و نوشته است شهر قزوین را شاپور بن اردشیر بابکان ساخته و آن را شادشاپور نام کرد همانا آن شهری که در میان قزوین ساختهاند چنانچه رودخانه چند بر جنوبی آن روانست و رودخانه ابهر بر شمالی آن و از آنجا اطلال بار و پدیدارست. محمد حسنخان اعتماد السلطنه نیز در کتاب مرآت البلدان به نقل از کتاب البنیان این موضوع را تا اندازهای روشن تر به قلم آورده و میگوید قزوین را شاپور بن اردشیر بابکان ساخت و شاد شاپور نام نهاد و همانا آن شهری بود که میان رودخانههای خررود و ابهر رود می ساختهاند و آنجا اطلال بار و پدیدار است و مردم آنجا در دیه هر چه که به اردشیر بابکان منسوب است مسکونند و مشهور است در کتاب تدوین رافعی مسطور که حصار شهرستان قزوین اکنون محلی است در میان شهر شاپور ذوالاکتاف ساسانی ساخته است. قزوین بعد از ظهور اسلام:
قزوین به دنبال فتح آن در سال ۲۱ هجری به عنوان مرز و ثغر مسلمین شناخته شد و مسلمانان برای درک فضیلت جهاد با کفار دیلم به سوی آن رهسپار گشتند. احادیث فراوانی که در فضیلت قزوین روایت شده و عملکرد زمامداران حکومت اسلامی در پشتیبانی از مدافعان قزوین اهمیت والای آن را مینماید. اعزام چهار هزار تن از مسلمانان به فرماندهی ربیع بن خثیم در سال ۳۶ هجری (۱) و قبل از جنگ حساس صفین به قزوین توسط امیرالمومنین علی (ع) نمونهای از این توجه است. بدیهی است که شهر کوچک و قدیمی قزوین که به استواری محدود بوده گنجایش سیل عظیم مهاجران و مجاهدان را نداشته و لزوم گسترش آن برای جلب بیشتر مسلمین اعزامی به قزوین احساس می شده است. سعید بن العاص بن امیه که از طرف عثمان والی کوفه بوده برای جنگ با دیلمیان به قزوین میآید و آن را شهری استوار و آباد میکند قطعا این عمران اولیه قبل از سال ۳۵ هجری که سال قتل عثمان است صورت گرفته است. خانه سازی در بیرون از قلعه قدیمی شهر ظاهرا نخستین بار توسط محمد بن سنان عجلی و در سال ۹۰ هجری انجام شده و دیگران نیز به تقلید از او در بیرون از شهر به خانه سازی پرداختهاند و شهر را وسعت بخشیدهاند. پیش از سال ۱۶۹ هجری در سالهای خلافت مهدی عباسی و زمانی که فرزندش موسی الهادی ولیعهد بوده و شهرک به نامهای مدینه موسی و مبارکیه در کنار قزوین ساخته شد و همین امر به توسعه بعدی شهر کمک شایانی کرد. چون کلام در باب قزوین بسیار است به همین اندازه اکتفا میشود.[۸]
متن ۶
[ویرایش]وجه تسمیه
درباره وجه تسمیه قزوین نظرات گوناگونی ابراز شده است که بیشتر بر کلام شفاهی مبتنی بوده است. در سر آغاز بایست گفت برخی قزوین را به استناد به روایت نبوی «قزوین باب من ابواب الجنة»، باب الجنة خواندهاند.
برخی قزوین را در اصل کشوین دانستهاند. اخبار البلدان کهنترین منبعی است که بدین نکته اشاره نموده.
ابن فقیه در اخبار البلدان (تألیف به سال ۲۷۹ ه. ق) آورده است: قزوین به فارسی «کشوین» (به معنای حد و مرز) نامیده میشد.
امام رافعی در کتاب «التدوین فی اخبار قزوین» درباره وجه تسمیه قزوین آورده است: قزوین در زبان فارسی کشوین بوده آنگاه معرّب و به قزوین تبدیل شده است.
احمد بن ابی عبدالله برقی نیز در کتاب التبیان در وجه تسمیه قزوین چنین گفته است:
«قزوین مرز دیلم بوده یکی از پادشاهان لشگری به سوی دیلمان روانه ساخت دو سپاه در دشت قزوین به صف آرایی برای نبرد پرداختند. در این هنگام فرمانده سپاه در یک جانب لشگر از هم گسیختگی دید و فرمان داد: «این کش وین» یعنی این موضع را نگهداری کن، پس دشمن گریخت و در آن مکان شهری بنا کردند و آن را کشوین نامیدند و اعراب آن را قزوین نامیدند».
برخی نیز قزوین را ماخوذ از لغت کاسپین دانسته و آوردهاند کاسی و یا کاسپین نام طایفهای است که در پیرامون دریای قزوین (یا مازندران) سکونت داشته و نام خود را به آن دریای نهادهاند.
در برخی از منابع تاریخی بنای قزوین را به شاپور، پسر اردشیر بابکان نسبت دادهاند. و برخی نیز بنای شهر را به شاپور ذوالاکتاف نسبت دادهاند.
کاشغری در دیوان لغات الترک، بنیان گذاری شهر قزوین را به چهره اساطیری تاریخ ایران، «قاز» دختر افراسیاب نسبت داده است.
کتابهایی که به تاریخ قزوین پس از اسلام پرداختهاند اغلب از قزوین به عنوان باب الجنة، بلده الموحدین، دارالموحدین و دارالسلطنة قزوین (در دوران پادشاهی شاه اسماعیل دوم از سلسله صفویه) یاد کردهاند.
در دوران رضاخانی برخی از عناصر وابسته از دولت خواستند قزوین به نام ولیعهد، «شاهپور» تبدیل شود. اما نام دیر پای آن قزوین همچنان به صورت اصلی بر جای ماند.
رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف
قبل از اسلام
منطقه قزوین به لحاظ موقعیت جغرافیایی، نظامی و ارتباطی در دورانهای مختلف تاریخ مورد توجه حکومتهای مختلف بوده است. در زمان حکومت مادها یکی از نقاط مهم کشور بوده و دژ «ماگ بیتو» در جنوب غربی قزوین و تحت فرمان «هانا سیروکا» از امیران ماد بوده است.
در نیمه نخست قرن نهم پیش از میلاد، دژ «ماگ بیتو» در قزوین مورد هجوم «آداد پنجم» فرمانروای آشور قرار گرفت و ویران شد. در دوره اشکانیان، شورشهای دیلمیان، فرهاد اول پادشاه اشکانی را بر آن داشت تا به این ناحیه لشگر کشی کند. بعدها شاپور پسر اردشیر بابکان دژ مستحکمی در این سرزمین بنا نهاد که آن را شاذ شاپور یا کشوین نامیدند. شهر قزوین در دوران ساسانی چیزی بیشتر از یک قرارگاه با واحدهای خدماتی مورد نیاز آن نبوده که در ناحیه شمالی و جنوبی دارای دروازه با ساختمانهای مسکونی، بازار و دو آتشکده در اطراف دژ مرکزی بوده است.
دوره اسلامی
تاریخ قزوین در دوره اسلامی، با فتح آن به وسیله مسلمانان در سال ۲۴ ه. ق آغاز میشود. بلاذری در فتوح البلدان درباره فتح قزوین آورده است:
«هنگامی که مغیرة بن شعبه والی کوفه شد جریر بن عبدالله را والی همدان و براء بن عازب را والی قزوین نمود براء بن عازب بعد از فتح ابهر به سوی قزوین حرکت کردند هنگامی که خبر حرکت سپاه براء بن عازب به قزوین رسید، قزوینیان از دیلمیان کمک خواستند سپاه قزوین و مسلمانان رو در روی یکدیگر قرار گرفتند چون سپاه قزوین کمکی از دیلمیان دریافت نکرد تقاضای صلح از مسلمین نمودند.»
احمد کسروی فتح قزوین را به گونه دیگر آورده است:
«پس از نزدیک شدن اعراب به قزوین موتا سردار دیلمی با سپاهی گران به دشتبی آمد و در میان راه قزوین و همدان بین موتا و سپاه اعراب جنگ سختی در گرفت موتا در جنگ که در سختی همانند جنگ نهاوند بود کشته شد و ایرانیان عقب نشینی کردند و سپاه مسلمین به سوی قزوین رهسپار شدند و قزوین را فتح کردند.» در دوره خلافت خلیفه دوم زد خوردها و شورشیهای متعددی در قزوین به وقوع پیوست و قزوینیان با کمک دیلمیان شهر را تصرف کردند.
سرانجام قزوین در دوره عثمان قزوین دوباره فتح شد. اعراب برای آنکه بتوانند بر سراسر ناحیه دیلم دست یابند، به منظور تقویت نیروهای خود در قزوین و تشویق مردم به سکونت در آن به یک رشته تبلیغات دست زدند و همزمان با آن کوشش کردند تا با ساختن و پرداختن احادیث بیشمار منزلتی خاص برای قزوین و کسانی که در آن علیه دیلمیان میجنگند قایل شوند. در ضمن روایاتی از پیامبر قزوین را دری از درهای بهشت دانستند و این چنین القا کردند که رزمندگان مستقر در قزوین اجر شهید را خواهند داشت.
در دوران حکومت امیرالمؤمنین، علی علیهالسلام با شروع جنگ جمل و صفین، دیلمیان به قزوین حمله نمودند و اعراب مستقر در شهر را بیرون راندند. اما دوباره مسلمانان در قزوین استقرار پیدا کردند. در هنگام جنگ صفین و کنارهگیری برخی از یاران امام علی علیهالسلام مانند ربیع بن خثیم (خواجه ربیع مشهور) از جنگ، امام او را به فرماندهی مرزها در قزوین گسیل داشتند. در قرن اول هجری درگیریهای فراوانی میان دیلمیان و اعراب در نواحی قزوین اتفاق افتاد و سرداران عرب نیز میکوشیدند با تقویت نیروهای نظامی از قزوین و مرزهای شرقی دولت اسلامی محافظت کنند. با هجوم سپاه اعراب ترکیب جمعیتی قزوین تغییر چندانی یافت تا آنجا که حجاج بن یوسف، فرماندار حکومت اموی در ایران عمر بن هانی را با دوازده هزار نفر از اعراب به جنگ دیلمیان فرستاد و آنان به قزوین رفته و در همانجا مستقر شدند.
دوره عباسیان
قزوین در دوره عباسیان به عنوان عمدهترین پایگاه در مقابل منطقه دیلم و خیزش علویان قرار گرفت. نخستین گام مهم در رشد شهر قزوین را در دهه هفتم قرن دوم خلیفه عباسی، موسی الهادی با تأسیس شهری به نام مدینه موسی در مقابل قزوین قدیم برداشت. غلام هادی، مبارک ترک، نیز با ایجاد شهری که به نام وی «مبارک» مشهور است دومین گام را در راه آبادانی قزوین برداشت. در دوران خلافت هارون الرشید، علویان دیلم، به رهبری یحیی بن عبدالله قیام نمودند و قزوین را به مدت دو سال تحت فرمانروایی خود قرار دادند.
هارون، فضل پسر یحیی برمکی را برای بازگیری قزوین و دیگر مناطق به سوی دیلمان روانه ساخت، یحیی بن عبدالله با امان نامه هارون تسلیم شد ولی هارون به امان نامه خود توجهی نکرد و یحیی در زندان به فرمان هارون کشته شد و فرمانروایی علویان بر قزوین به پایان رسید. هارون نیز ضمن سفر خود به خراسان توقفی چند در قزوین نمود و با دیدن اطاعت قزوینیان از او به ساختن مسجد جامع و کاستن مالیات از مردم قزوین اقدام کرد. همچنین فرمان داد حصاری به دور شهر قزوین، شامل قزوین کهن و مدینه موسی و مدینه مبارک بکشند ولی با مرگ هارون حصار نیمه تمام باقی ماند و یکی از فرماندهان ترک عباسی در سال ۲۵۶ ه. ق بنای حصار را به پایان رسانید.
یکی از حوادث تاریخی قزوین در قرن دوم عبور امام رضا علیهالسلام از قزوین در مسافرت به خراسان است. امام علیهالسلام در جریان این سفر در خانه داود بن عیسی بن غازی اقامت کرد. در این سفر فرزند دو ساله امام علیهالسلام در قزوین وفات یافت و در آنجا مدفون گردید. آستانه «شاهزاده حسین» در قزوین را مرقد وی دانستهاند. روشن است بسیاری از مورخین سفر امام را از مسیر دیگری دانستهاند و کمتر کسی به عبور امام رضا علیهالسلام از قزوین و وفات فرزند وی در آنجا اشاره کرده است.
تسلط داعی کبیر بر قزوین
با دعوت حسن بن زید علوی، معروف به داعی کبیر به طبرستان و بیعت عمومی با حسن و تشکیل حکومت سلسله سادات زیدیه، داعی کبیر اقدام به توسعه سرزمینهای حکومت خود نمود و سربازان وی ری، قزوین، ابهر و زنجان را گشودند و فضل بن محمد بن سنان عجلی، والی قزوین از سوی حکومت زیدیه گردید و عملاً قزوین از زیر سلطه خلفاء بغداد خارج شد تا اینکه پس از دو سال حکومت زیدیه بر قزوین، سپاهیان خلیفه به قزوین تاختند و در سال ۲۵۳ ه. ق حکومت زیدیه از قزوین برچیده و والی قزوین، فضل بن محمد بن سنان دستگیر و به قتل رسید بدین ترتیب حکومت دو ساله زیدیان بر قزوین پایان یافت.
دوره آل بویه
قرن چهارم هجری در ایران یکی از پرخروشترین دورانهای تاریخی ایران است. آغاز این قرن تا دوران استقرار دولت بزرگ آل بویه درگیرهای متعددی در نواحی مختلف کشور به وقوع پیوسته است. در سال ۳۰۷ ه. ق علی پسر وهسودان، عامل خلیفه عباسی، المقتدر بالله در قزوین در رختخواب کشته شد. اسفار، سردار معروف لشگر خلیفه المقتدر بالله را در ری شکست داد، پس از آن به قزوین رفت اما قزوینیان دست به شورش برداشتند و وی را نپذیرفتند او که از این حادثه عصبانی شده بود بسیاری از مردم قزوین را کشت و خانههای بسیاری را ویران کرد. اما فرمانده سپاه اسفار، مردوایج که مخالف کارهای اسفار بود از وی جدا شد و به زنجان رفت و با جمع آوری لشگری انبوه به قزوین حمله کرد و اسفار گریخت و به قلعه الموت پناه برد. مرداویج، اسفار را در طالقان دستگیر و به قتل رساند و قزوین جز متصرفات مرداویج قرار گرفت.
دوره سلجوقیان
طغرل در سال ۴۳۳ ه. ق قزوین، ابهر و زنجان را فتح کرد ویکی از شیعیان علوی را به حکومت قزوین انتخاب نمود. وی در سال ۴۵۵ ه. ق در گذشت و بنابر وصیتش سلیمان پسرش به جانشینی او برگزیده شد اما سران لشگر که به آلب ارسلان پسر دیگر طغرل دلبستگی داشتند در قزوین جمع شده و خطبه پادشاهی را به نام وی خواندند. چنین رویدادی نشانگر آن است که قزوین در آغاز دوره سلجوقی دارای موقعیتی ویژه بوده است. در دوره آلب ارسلان حکومت قزوین در یک دوره شصت ساله بر عهده خاندان جعفری از اصیلترین خاندانهای علمی شیعی در ایران و از نوادگان جعفر طیار بوده است.
اسماعیلیان در قزوین
اسماعیلیه سلسلهای از غلات شیعهاند که بیش از ۱۷۰ سال (۴۸۳ ـ ۶۵۴ ه. ق) در ۱۰۵ دژ از مغرب کوههای البرز تا جنوب خراسان پراکنده بودند. پایه گذار این دولت حسن صباح از داعیان اسماعیلی و از نخستین رهبران، «دعوت جدید» به شمار میرفت. وی در رجب سال (۴۸۳ ه. ق)، به دژالموت در شمال قزوین دست یافت و تا سال (۶۵۴ ه. ق سقوط قلعه الموت) تمامی مناطق تحت نفوذ خود را به ویژه قزوین را تحت تأثیر قرار داد. با فتح دژ الموت، حسن صباح به تبلیغات دامنه داری در میان کشاورزان و بینوایان شهری و روستایی پرداخت و دامنه قدرت خود را تا سوریه گسترش داد.
مخالفت اسماعیلیان با حکومت ترکان سلجوقی، سلجوقیان را بر آن داشت تا در مقابل آنان دست به صف آرایی بزنند. ترکان سلجوقی با اشغال زمینهای روستائیان و زمینداران موجب گرویدن بسیاری از مردم به اسماعیلیان شدند. اسماعیلیان پس ازایجاد مراکز مقاومت به مبارزه با نمایندگان قدرت حاکم در مشرق عالم اسلام بر خاستند و چون برای مبارزه رو در رو از نیروی کافی برخوردار نبودند به ترورهای فردی روی آوردند. سلاطین سلجوقی و برخی از امرای سپاه و فرماندهان محلی کوشیدند تا حسن را از دژ به زیر آوردند اما موفق نشدند. برخورد میان اسماعیلیان و حکومت سلجوقیان همچنان ادامه یافت و قزوین در سالهای ۵۳۵، ۵۳۷، ۵۳۸، ۵۳۹، ۵۵۲ و ۵۵۳ شاهد درگیری و جنگ میان اسماعیلیان و حاکم قزوین و نماینده حکومت سلجوقی بود و لطمات بسیاری بر آن وارد آمد. با روی کار آمدن سلطان محمود غزنوی، اسماعیلیان با او از در مصالحه در آمدند و نمایندهای از الموت به اصفهان اعزام شد. اما نماینده اسماعیلیان به وسیله عوام اصفهان کشته شد. اسماعیلیان الموت نیز به تلافی این عمل، به قزوین حمله کرده و چهار صد نفر را کشتند و اموال فراوانی را از مردم را غارت کردند.
به علت مخالفت مفتی قزوین با اسماعیلیان، او نیز به دست فدائیان الموت کشته شد. با انتشار تغییر روش اسماعیلیان و اعلام اینکه بار تکلیف شریعت از اسماعیلیان برداشته شده اهل تسنن قزوین سخت بر اسماعیلیان شوریدند. تا آنجا که جلالالدین حسن از رهبران اسماعیلیه الموت (نومسلمان) برای تثبیت موقعیت اسماعیلیه و کاستن از مخالفتهای علماء و اهل سنت قزوین از علماء قزوین خواست به قلعه الموت بروند و به بررسی کتب اسماعیلیه بپردازند. علماء قزوین نیز بسیاری کتب اسماعیلیه را که بر خلاف اصول اسلام میدانستند جدا کرده و جلال الدین حسن، (نومسلمان) دستور داد آنها را بسوزانند. هلاکو در سال ۶۵۴ ه. ق با لشگر انبوه به قلعه الموت قزوین حمله برد و با تسخیر و تخریب قلعه به حضور گسترده اسماعیلیان در قزوین پایان داد.
دوره مغول
در هنگامه حمله مغول به ایران خوارزمشاه در سال ۶۱۷ ه. ق به نیشابور، رفت و به خوشگذرانی پرداخت. با نزدیک شدن سپاه مغول به نیشابور خوارزمشاه به اسفراین گریخت. چون سپاه مغول به ری نزدیک شد خوارزمشاه به سوی قزوین گریخت. اقامت کوتاه وی برای مردم قزوین جز اندوه بی شمار و قتل عام وسیع مردم چیزی در بر نداشت. حمدالله مستوفی در «ظفرنامه» درباره حمله مغول به قزوین آورده است: «در سال ۶۱۷ ه. ق سپاه مغول به قزوین حمله کرد. مردم و سپاهیان به مدت سه روز سرسختانه در دژها با سربازان مغول به مبارزه برخواستند اما در چهارمین روز مغولان وارد شهر شدند. بسیاری از زنان از ترس اسارت دست به خودکشی زدند و بسیاری خود را در چاه آب انداختند و بسیاری از مردم نیز به مسجد پناه بردند ولی به دستور فرمانده مغول «سبتای»، مسجد به آتش کشیده شد. در این حمله پنجاه هزار تن از مردم قزوین و سپاهیان جان باختند و شهر قزوین به ویرانهای تبدیل شد.»
از دیگر حوادث قزوین در عهد حکمرانان مغول در قزوین در دوران هلاکو میتوان از قتل امام اسماعیلیه، رکن الدین نام برد. هلاکو که از قدرت اسماعیلیان در منطقه قزوین و دیگر مناطق تحت نفوذ آنان سخت بیمناک بود، سعی نمود باحیله و نیرنگ قلعههای آنان را تصرف کند لذا پس از آنکه رکنالدین خورشاه، از ائمه اسماعیلیه با هلاکو از در سازش در آمد و قلعه میمون دز را تسلیم وی کرد هلاکو او را با تکریم همراه دیگر اسماعیلیان به قزوین فرستاد. اما پس از آنکه دیگر قلعههای اسماعیلیان فتح شد و دیگر به رکنالدین خورشاه احتیاجی نداشت به کارگزاران خود را قزوین دستور دارد رکنالدین و دیگر اسماعیلیان همراه او را به قتل برسانند.
دوره ایلخانان
در دوران حکومت ایلخانان در ایران و قزوین، مردم قزوین شاهد تعدیات و ظلم آنان برخود و جنگهای داخلی بین سران سپاه ایلخان بودند. در این حملات مردم قزوین نیز آسیب فراوانی را متحمّل شدند. در دوران پادشاهی غازان خان، فشارهای مالیاتی بر مردم قزوین، آنان را مجبور به ترک قزوین نمود تا جایی که نماز جمعه نیز به علت کاهش جمعیت و عدم رغبت مردم برگزار نمیشد. از سوی دیگر فشارهای مالیاتی چنان بود که مردم برای رهایی از ظلم ایلخانان حتی فرزندان خود را در مقابل اندک پولی به رهن میگذاشتند تا بتوانند مالیات خود را پرداخت کنند و یکی از نکات تاریخی، مقاومت سنّیان قزوین در مقابل تاکید سلطان محمد خدابنده، ایلخان مغول در روی آوردن به تشیّع بود که آنان به سختی مقاومت از خود نشان دادند و حاضر به قبول تشیع نشدند.
دوره تیموریه
در سال ۷۸۸ ه. ق یورش تیمور به ایران آغاز شد وی محمد سلطان و پیر محمد، نوادگان خود را برای تصرف قزوین و سلطانیه فرستاد و آنها قزوین را به تصرف در آوردند. پس از مرگ تیمور در سال ۸۰۷ ه. ق با توجه به اختلافات درونی تیموریان در جانشینی تیمور، یک رشته درگیریها میان سلسلههای محلی و نوادگان تیمور آغاز شد که به مدت یک قرن ادامه یافت. در سال ۸۰۹ ه. ق قرایوسف از طایفه، قراقویونلو که در غرب ایران دارای قدرت سیاسی و نظامی بود آذربایجان، سلطانیه و قزوین را فتح کرد و تا سال ۸۲۳ ه. ق قزوین تحت نفوذ قراقویونلوها بود. شاهرخ فرزند تیمور با مشاهده پیشرفتهای قرایوسف، از او خواست که قزوین و سلطانیه را به او بسپارد و با امتناع قرایوسف، شاهرخ سپاه خود را به طرف قزوین حرکت داد و با فرار قاسم، حاکم قزوین، از برابر شاهرخ و انتشار خبر مرگ قرایوسف قزوین در اختیار شاهرخ قرار گرفت.
با سرکشی ملک کیومرث حاکم رستمداد در سال ۸۴۵ ه. ق در برابر شاهرخ وضع قزوین، سلطانیه و ری دستخوش نا آرامی گردید. تا سال ۹۰۷، زمان به قدرت رسیدن شاه اسماعیل، قزوین در طول یک قرن شاهد درگیری حاکمان مناطق مختلف در قزوین و به تصرف در آمدن آن از سوی سرداران متعدد بوده است. اما با به قدرت رسیدن شاه اسماعیل، بار دیگر آرامش به قزوین و بیشتر نقاط کشور بازگشت.
دوره صفویه
شاه اسماعیل صفوی، بنیانگذار دولت صفویه در ایران، با وجود درگیری با ازبکان در شرق و عثمانیها در غرب، ثباتی در کشور ایجاد کرد و مرکز حکومت خویش را در تبریز بنا نهاد. با مرگ شاه اسماعیل و پادشاهی طهماسب، درگیری با ازبکان و عثمانیها ادامه یافت و چون تجاوز عثمانیان به ایران که گاه تا تبریز امتداد مییافت، شاه طهماسب را بر آن داشت که در سال ۹۶۲ ه. ق پایتخت را از تبریز به قزوین انتقال دهد. با انتخاب قزوین به پایتختی، دوران شکوفایی آن آغاز گشت و سیر تحول شهرسازی و جمعیتی را پشت سر گذاشت. در این دوره جمعیت شهر به ۳۵۰۰۰۰ نفر رسید و نمایندگان و سفرای کشورهای غربی و نمایندگان تجارتی و میسیونرهای مذهبی به سوی آن روان گردیدند. موقعیت قزوین با توجه به راههای آن به شمال، غرب و جنوب کشور با افزوده شدن موقعیت سیاسی، اهمیتی به سزا یافت و همچنین با استقرار دولت شیعه در قزوین، بسیاری از شیعیان از نقاط مختلف کشور چون تبریز به قزوین کوچ کردند. با مرگ طهماسب میرزا، آشفتگی و شورش عظیمی پایتخت ایران، قزوین را فرا گرفت و اوباش دست به غارتگری و قتل زدند. طایفه تکلوها نیز فرصت را غنیمت شمرده و به استاجلوهای قزوین حمله کردند و بسیاری را به قتل رساندند و منازل بسیاری از استاجلوها را غارت کردند. اما با کفایت پریخان خانم دختر شاه طهماسب اوضاع آرام و برادرش اسماعیل میرزا در قزوین تاجگذاری کرد.
از اقدامات مهم اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم) در روزهای نخستین سلطنتش در قزوین میتوان از تار مار کردن صوفیان قزوین و تبعید حسینقلی، خلیفه پرقدرت صوفیان، نام برد. با مرگ شاه اسماعیل و آغاز سلطنت محمد خدابنده و ضعف بینایی و ناتوانی او در اداره کشور، با توطئه در باریان در قزوین پریخان خانم، خواهر شاه اسماعیل و شاه شجاع فرزند یکساله شاه اسماعیل را به قتل رساند. از دیگر وقایعی که در قزوین در این دوران اتفاق افتاد حمله چهل هزار نفری ترکمنان به قزوین و غارت اموال و تجاوز به نوامیس مردم است. ترکمنان با اشغال قزوین، طهماسب میرزا را پادشاه جدید ایران اعلام کردند و با تشکیل شورای حکومتی امور حکومتی را بدست گرفتند. اما حمزه میرزا، فرزند دیگر محمد خدابنده با فراهم آوری سپاه ده هزار نفری به قزوین حمله کرد و ترکمنان را با شکست سختی از قزوین بیرون راند.
انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان
با قتل حمزه میرزا وشورشها و طغیانهای مختلف در کشور، بزرگان کشور سلطنت را از پدرش، محمد خدابنده به شاه عباس انتقال دادند. وی با تدابیر مختلف کشور را به سوی آرامش و امنیت پیش برد. او فعالیتهای عمرانی مختلفی را در قزوین آغاز کرد، اما به علت کمبود آب و بدی آب و هوا و همچنین به خاطر موقعیت مناسب اصفهان در سال ۱۰۰۶ ه. ق پایتخت را به اصفهان منتقل کرد. با انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان، قزوین به یکباره موقعیت سیاسی خود را از دست داد و جمعیت آن رو به کاهش گذاشت تا جایی که جمعیت ۰۰۰/۳۵۰ نفری در زمان صفویه به ۰۰۰/۲۰۰ و بنابر قول دیگر به ۰۰۰/۱۰۰ نفر تنزل پیدا کرد. بدین ترتیب دوره آبادانی پیشرفت قزوین رو به پایان نهاد. در پایان عصر صفویه و زمان سلطنت شاه حسین بر اثر بی کفایتیهای او ارکان دولت به سستی گرائید. سلطان حسین برای تجهیز نیرو و مقابله با یاغیان، دربار خود را در حدود سال ۱۱۳۰ ه. ق به قزوین انتقال داد و به مدت ۳ سال در آنجا توقف کرد. بدین ترتیب همانگونه که قزوین در دوران شکوه و عظمت سلسله صفویه پایتخت کشور بود در دوران ضعف و انحطاط صفویه بار دیگر نیز به صورت پایتخت آنها در آمد.
همچنین با سقوط اصفهان به دست افغانها و تسلیم شدن سلطان حسین در سال ۱۱۳۵ ه. ق طهماسب میرزا، فرزند سلطان حسین که در قزوین به سر میبرد در آنجا تاجگذاری کرد. با اعلام تاجگذاری طهماسب میرزا، افغانها با سپاهی گران به سوی قزوین حرکت کردند و شاه طهماسب در نهایت خفت و خواری با شتاب فراوان قزوین را ترک و به سوی تبریز فرار کرد. سپاه افغان وارد شهر قزوین شد و مورد پذیرایی قزوینیها قرار گرفت اما افغانها به غارت اموال تجاوز به حقوق مردم پرداختند. مردم قزوین نیز همراه با قزلباشان به یک باره بر سر افغانها ریخته و بسیاری را کشته و بسیاری از افغانها نیز به سوی اصفهان متواری شدند.
باستانی پاریزی این حادثه را که به «لوطی بازار قزوین» معروف است چنین توصیف میکند: «اما افغانان بیست هزار تومان از قزوینیان خواستند، مردم قریب شش هزار تومان دادند. امان الله از این گذشته فرستاد و مطالبه ۶۰ دوشیزه نمود. این مطالبه آخرین، سخت بر قزوینیان گران افتاد. امان الله محصلانی بر مردم شهر گماشت تا پول نقدی که بر آنان نهاده بود مطالبه نمایند و همچنین در تحویل دختران تسریع کنند. رئیس محصلان افغانی گفت: ای سگان تا چند ما را میفریبید؟ اگر امروز پول و خواربار و دختران را نزد ما نفرستید همه را قتل عام خواهیم کرد. یک نفر لوطی پاسخ داد سگ ما نیستیم، سگ شمایید و آن کس که شما را فرستاده است! دست محصل مالیات به سوی شمشیرش رفت ولی قزوینی چالاکتر بود، شمشیر بر آمیخت و محصل مالیات را به دو نیم کرد، پس آنگاه قزوینیان طبلها کوفتن گرفتند تا مردان خویش را فراخوانند که با افغانان به جنگ برخیزند». بعد از حادثه لوطی بازار، بار دیگر نیز قزوین مورد هجوم سپاه افغان، قرار گرفت و اشرف افغان در قزوین پادگانی را برای مقابله با طهماسب میرزا و سردار دلیر او نادر بنا کرد. اما در جریان نبرد نادر و اشرف افغان، سپاه افغانها دچار شکست فاحشی شدند و عملاً پادگان قزوین توانایی نبرد را از دست داد. در جریان حمله به افاغنه در قزوین، یکی از چهرههای برجسته دینی به نام شیخ آقامحمد رضی قزوینی حکم به جهاد با افاغنه را صادر فرمود.
آقا محمدرضی هنگام محاصره قزوین به وسیله افاغنه حکم به جهاد با آنان را داد و پس از سخنرانی آتشین، سپاه عظیمی گرد آورد و خود پیشاپیش سپاه به جنگ با افاغنه رفت و پس از یک نبرد دلیرانه در قریه دیال آباد (از توابع قزوین) به شهادت رسید. ولی سپاه او افاغنه را در پشت دروازههای قزوین شکست دادند و این شکست سر آغاز بیرون راندن افاغنه از ایران گردید.
دوره افشاریه
پس از پیروزی نادر بر افغانها و ترکها در سال ۱۱۴۸ ه. ق از دشت مغان، به سوی قزوین حرکت کرد. او در هنگام اقامت در قزوین به قولی، تاجی را که روسای محلی در اختیارش گذاشته بودند بر سر گذاشت و در داخل ارگ قزوین کوشک و تالاری برای پذیرایی بنا کرد که به نام تالار نادری معروف گشت. نادر در هنگام اقامت خود در قزوین علماء شهر را گرد آورد و از آنان سوال کرد که عواید اوقاف به چه مصرفی میرسد؟ آنان در پاسخ گفتند: عواید اوقاف خرج ساخت و تعمیر مدارس، مساجد و علماء میشود و در مساجد نیز برای پیروزی لشگریان پادشاه دعا میشود. نادر گفت: شما در راه انجام وظایف خود کوتاهی کردید مدت پنجاه سال مملکت رو به انحطاط رفت و شما سکوت کردید و خداوند از کار شما ناراضی است. اما سربازان ما با فداکاری و جانبازی کشور را نجات دادند. بنابراین سربازان علمایی هستند که ما مدیون آنها هستیم و عواید اوقاف باید به آنها اختصاص پیدا کند. نادر سپس برای تنظیم امور کشور به سوی اصفهان حرکت کرد.
دوره زندیه
پس از کشته شدن نادر، علی قلی خان برادر زاده او به نام عادلشاه به تخت نشست. محمد صالح خان قرخلوی افشار و محمد خان قاجار ایروانی پس از آنکه به کمک یکدیگر نادر را به قتل رساند به دستگاه ابراهیم خان حکمران اصفهان و برادر عادلشاه رفتند و او را به شورش در برابر برادر وا داشتند. عادلشاه برای سرکوب او و فرونشاندن فتنه به بسیج نیرو پرداخت. در مقابل ابراهیم خان سپاهی حدود ده هزار نفر مرکب از افراد افغان و اوزبک را تجهیز کرده به فرماندهی صالح خان قرخلوی افشار به منطقه قزوین گسیل داشت. از آنجا که این نیرو را افراد سنی تشکیل میدادند، مردم شیعه قزوین بر آنها حمله بردند و تمامی اموال آنها را غارت کردند. در نتیجه صالح خان از برابر نیروی عادلشاه گریخت. عادلشاه به قزوین وارد گشت بر اثر سعایت امامقلی بیک نسقچی باشی، دست به کار نا معقولی زده جمعی از عمال و کدخدایان قزوین را به ناحق کشت. کمی بعد ابراهیم خان که بر والی آذربایجان پیروزی یافته بود به قزوین وارد شد. مردم قزوین که چندی پیش بر نیروی صالح خان سردار او لطمه زده و موجبات شکست آنها را فراهم ساخته بودند، به شدت از حضور ابراهیم خان نگران شدند.
از این رو جمعی از علماء و سادات شهر به نمایندگی از سوی ساکنان قزوین به حضور سلیم خان قوتولوی افشار رفتند و از آنچه که رخ داده بود پوزش خواستند. با شفاعت سلیم خان، ابراهیم خان از تقصیر آنها گذشت و به این ترتیب مردم شهر از لطمهای شدید بر کنار ماندند. گذشته از این رویداد، آگاهیهای فراوانی درباره رخدادهای قزوین در دوران زندیه در دست نیست. اما در آغاز این دوران و در جریان شورش محمد حسن خان قاجار و درگیریهای او با کریمخان زند، محمد حسن خان در سال ۱۱۶۸ ه. ق قزوین و گیلان را تصرف کرد و از آنجا به سوی مرکز ایران راند. پس از آنکه در سال ۱۱۷۲ محمد حسن خان کشته شد، محمدخان قوانلو پسران او را به گرگان و دشت ترکمن برد. کریمخان پس از آنکه سرکشان را از میان برداشت، حکمرانی قزوین را به «عباسقلی بیک» واگذار کرد.
قزوین در دوران جانشینان کریم خان
بعد از درگذشت کریم خان زند، علی مراد خان از سوی زکی خان به حکمرانی اصفهان، کاشان، تهران و قزوین منسوب شد. ولی ذوالفقار خان از امرای بزرگ خمسه که حکومت قزوین را حق خود میدانست قزوین را اشغال کرد. علی مراد خان در اصفهان از این ماجرا مطلع شد و به زکی خان شکایت کرد. زکی خان به او گفت قزوین در منطقه حکمفرمائی توست ولی تو خود باید حکومت قزوین را بدست آوری. علی مراد خان با قرار دادن مالیاتهای مضاعف از کشاورزان و پیشه وران و بازرگانان قم، اصفهان، تهران خواست هزینههای لشگر کشی به قزوین را تأمین کند. مردم نیز به پرداخت رشوه به مأمورین وصول مالیات به علت عدم توانایی مالی، مالیات کمتری پرداخت میکردند. از سوی دیگر علی مراد خان زند با نیروی نظامی از اصفهان به سوی تهران حرکت کرد. اما در میانه راه، در دوازده فرسخی تهران به او خبر رسید آقا محمد خان قاجار برای تصرف تهران به سوی تهران حرکت کرده. او نیز از ترس حمله آقا محمد خان به سوی کرج حرکت کرد. اما در کرج متوجه شد این خبر خالی از حقیقت بوده است. لذا او به سوی قزوین حرکت کرد. مردم قزوین با شنیدن خبر هجوم علی مرادخان به سوی قزوین وحشت زده علماء شهر را به سوی ذوالفقار خان گسیل داشتند تا او را از ماندن در قزوین منصرف کند او نیز نصایح علماء را پذیرفت در جهت حفظ جان و مال مردم قزوین، از قزوین خارج شده تا در بیرون قزوین با سپاه علی مراد خان بجنگد.
طلایه سپاه علی مراد خان و ذوالفقارخان در غروب همان روز به هم برخورد کردند تا روز بعد جنگ کنند. اما ذوالفقارخان دانست توان مقاومت در برابر سپاه مراد علی خان را ندارد لذا به سوی زنجان عقب نشینی کرد و علی مراد خان نیز از تعقیب او خودداری کرد. علی مراد خان سپس فاتحانه وارد قزوین شد و فتح نامهای برای زکی خان زند به شیراز فرستاد.
دوره قاجاریه
آقا محمد خان، موسس سلسله قاجاریه، پس از نبردهایی چند، در سال ۱۲۰۰ ه. ق در تهران تاجگذاری کرد. آقا محمد خان سرانجام در قلعه شوشی به دست تنی چند از نزدیکانش کشته شد. در این هنگام صادق خان شقاقی از سران سپاه آقامحمد خان به بهانه آزاد نمودن زن و فرزندش از قلعه قزوین با جمعی از سپاهیان به سوی قزوین تاخت و قزوین را در محاصره قرار داد اما مردم قزوین در مقابل هجوم و غارت سپاهیان مقاومت نمودند با استقرار فتحعلی شاه در تهران، سپاهی بزرگ به سوی قزوین گسیل شد. دو سپاه در نزدیکی قزوین در منطقه آبیک روبروی هم صف آرایی میکردند. پس از زد خوردی چند صادق خان شکست را پذیرا و از میدان جنگ گریخت. از وقایع مهم دوران قاجارها در قزوین میتوان به شورشهای متعددی که بر اثر گرانی، قحطی و فشارهای حاکمان قزوین به مردم به وجود آمد نام برد که در برخی از این شورشها حاکمان قزوین از سوی دربار عزل و یا به وسیله مردم از شهر بیرون رانده شدند.
از جمله وقایع مهم در دوران قاجاریه در زمان حکمرانی شاهزاده علینقی میرزا در قزوین، برخورد شدید حاج ملاتقی برغانی، (شهید ثالث) با شیخ احمد احسایی چهره معروف شیخیه است؛ که با تکفیر او از سوی شهید ثالث مجبور به ترک قزوین شد. از دیگر شورشهای عمومی شهر میتوان به شورش در اثر گرانی نان در سال ۱۲۷۷ ه. ق اشاره کرد. در این سال مردم در اثر فشارهای اقتصادی و گرانی نان در قزوین دست به شورش زدند. در این قیام، حاکم برخی از افراد شورشی را دستگیر و در میدان شهر شلاق زد. ناصرالدین شاه برای حفظ موقعیت حاکم قزوین، که دایی او بود، حاکم خمسه را برای فرونشاندن خشم مردم به قزوین گسیل داشت اما با مقاومت مردم شاه مجبور به عزل حاکم شد. از دیگر وقایع مهم این دوره شورش عمومی در حدود سالهای ۱۲۸۵ ه. ق است که مردم در اثر تعدیات حاکم با همراهی فقیه پر آوازه قزوین، سید محمد باقر قزوینی حاکم شهر مجدالدوله، دایی ناصرالدین شاه را از شهر اخراج میکنند. سید نیز توسط ناصرالدین شاه به عتبات عالیات تبعید شد. اما پس از چندی با حمایت شیخ مرتضی انصاری دوبار به قزوین بازگشت.
از وقایع مهم عصر ناصری در قزوین بست نشینی در شاهزاده حسین است بسیاری از اوقات کسانی که مورد ظلم قرار میگرفتند برای احقاق حق خود دربار گاه شاهزاده حسین بست مینشستند. اما در این میان برخی از جانیان نیز برای فرار از عدالت به شاهزاده حسین پناه برده و بست مینشستند. از مهمترین بست نشینیهای شاهزاده حسین میتوان به بست نشینی بازاریان بخاطر فشارهای حاکم در سال ۱۲۸۷ ه. ق اشاره کرد.
حوادث طبیعی
در کنار حوادث و رویدادهای سیاسی و نظامی و لطمههایی که از راه لشگرکشیها بر قزوین وارد گشته، حوادث طبیعی چون سیل، زلزله و طاعون نیز خرابیهای بی شماری بر قزوین وارد کرده است. در شب پنجم رمضان ۵۱۳ ه. ق زلزله شدیدی در قزوین رخ داد که آسیبهای گسترده به شهر وارد کرد و نزدیک به نیمی از شهر ویران شد و بسیاری از افراد کشته شدند. در سال ۵۷۲ ه. ق زمین لرزهای در دامنههای جنوبی البرز تا آن سوی ری به وقوع پیوست. در این زلزله قزوین و ری دستخوش ویرانی شدید شد و افراد زیادی در آن حادثه کشته شدند. در زلزله سال ۱۰۴۹ ه. ق در قزوین نزدیک به ۱۲۰۰۰ نفر کشته شدند از فاجعه آمیزترین زلزلههای دوران معاصر میتوان از زلزله بوئین زهرا در سال ۱۳۴۱ ه. ش یاد کرده که در آن ۹۱ روستا به کلی ویران شد و بیش از ۳۰۰ روستا آسیب دید و ۱۲۲۰۰ تن کشته شدند.
از دیگر حوادث طبیعی در قزوین میتوان به سیل سالهای ۱۲۶۷، ۱۲۸۷، ۱۳۸۰ ه. ش اشاره کرد که در این حوادث خانههای متعددی ویران شد. در سال ۱۰۴۵ ه. ق در زمان سلطنت شاه صفی، طاعون از نواحی گیلان به قزوین سرایت کرد. شیوع آن به حدی بود که مردم از یکدیگر گریزان بودند. همچنین در طاعونی که در سال ۱۲۵۸ ه. ق از تهران به قزوین سرایت کرد ۱۵۰۰۰ نفر کشته شدند. در سال ۱۲۸۸ ه. ق در اثر خشکسالی در شهر و منطقه قزوین قحطی به وجود آمد و گروه بسیاری از کمبود آذوقه از دست رفتند این سال به نام سال «مجاعه» یا گرسنگی معروف است. در سال ۱۳۳۸ ه. ق در جریان جنگ جهانی اول و اشغال قزوین از سوی قوای اشغالگر روس و انگلیس قحطی شدیدی بروز کرد و مردم صدمه فراوانی دیدند.
منابع
برگرفته از «http://af.samta.ir/atlas/index.php?title=%D9%BE%DB%8C%D8%B4%DB%8C%D9%86%D9%87_%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D9%82%D8%B2%D9%88%DB%8C%D9%86&oldid=5557» ردههای صفحه: پیشینه تاریخی استانها
اطلس فرهنگی ایران > تاریخی و سیاسی > پیشینه تاریخی استانها
منابع
[ویرایش]- باغداساریان، ادیک (۱۳۸۰). تاریخ آرتساخ (قرهباغ): از دیرباز تا سال ۱۹۹۱. تهران. شابک ۹۶۴-۰۶-۰۷۴۲-۸.
- https://artsakhlib.am/2018/06/06/տեղեկատու-լղհ-վարչատարածքային-միավո/
- "47-68.xls - Census" (PDF).
{{cite web}}
: Cite has empty unknown parameter:|registration=
(help)
- ↑ خیابان سپه قزوین در فهرست آثار ملی کشور ثبت شد، فارس
- ↑ سایت خبری وزارت نیرو - آب انبار سردار" قزوین بزرگترین آب انبار تک گنبدی در ایران
- ↑ صفویان
- ↑ سید مهدی میر دانش (۱۳۸۴)، «فصل چهارم:کاخها»، آشنایی با بناهای تاریخی، ص. صفحه ۵۵ و ۵۶
- ↑ باغ سعادت آباد قزوین (بر اساس منظومههای عبدی بیگ نویدی شیراز)
- ↑ نگاه جهانی به پایتخت صفوی
- ↑ شاردن، ژان. سفرنامه شاردن جلد دوم صفحه ۵۰۶ تا ۵۰۷. توس.
- ↑ http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=43777