[go: up one dir, main page]

پرش به محتوا

کوک

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

اسم

[ویرایش]
  1. گنبد.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  1. کمان.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  1. بخیة درشتی که بر جامه بزنند.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

اسم

[ویرایش]
  1. آواز بلند.
  2. میزان کردن یک آلت موسیقی مطابق دستگاهی خ

اصول

[ویرایش]
  1. ابزاری در ساعت یا بعضی از اسباب بازی‌ها که با پیچاندن فنر مخصوص ساعت را تنظیم یا اسباب بازی را به کار می‌اندازد. ؛توی ~کسی یا چیزی رفتن کنایه از: دربارة آن مطالعه و بررسی کردن.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

کُوک :( kowk) در گویش گنابادی یعنی کَبک ، کوک کردن چیزی

برگردان‌ها

[ویرایش]
انگلیسی
tuneable