[go: up one dir, main page]

پرش به محتوا

دی

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • نیاهندوایرانی

آوایش

[ویرایش]
  • /دَی/

اسم

[ویرایش]

دَی

  1. دی ماه دهمین ماه از سال شمسی. در گویش بهاری به معنی سرزدن، عیادت، از حال کسی جویا شدن.
    در دنیای کهن ایرانیان، وقتی زمستان آغاز می‌شد، در میان خانواده‌های کم درآمد قحطی و نداری تا آغاز نوروز قابل پیش‌بینی بود، فلذا تکلیف افراد متمکن چون پدر، پدر بزرگ یا بالعکس فرزندان متمکن در قِبال پدران و مادران همچنین سایر اعضای خاندان، این بود که در آغاز زمستان به آنها سر زده جویای حال ایشان شوند تا در ایام سخت زمستان دچار کمبود نشوند؛ این فرهنگ ایرانی را دَی به معنی سربزن نامیده‌اند.

ریشه شناسی ۲

[ویرایش]

دِی

  1. در گویش گنابادی یعنی این ، در این
  2. در گویش بهاری یعنی بگو، تذکر بده، نقل کن، حکایت کن.
    دِی با دَی تفاوت‌هایی در معنا دارند ولی گمان می‌رود هر دو واژه برای آغاز فصل زمستان تولید شده‌. چون زمستان و شب‌های دراز آن و یلدا آغاز می‌شد، قصه گفتن و نقل اساطیر دوست و دشمن ایرانیان همچون بخت‌النصر و نمرود و دیگران همراه بود،[۱] به دین سبب دِی به معنی بگو خود بخود ابداع گشت.
  3. ممکن است دی با یلدای فارسی و یُلداش آذری قرابت مفهومی داشته باشد.

زبان دیگر

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • پهلوی

قید

[ویرایش]

دِی

  1. روز گذشته، دیروز، شب گذشته، دیشب.
  2. (دِیْ): دِی به معنی دادار، آفریدگار و خداوندگار از صفات اهورامزدا در دین زرتشتی می باشد.

واژه‌های مشتق شده

[ویرایش]

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه

پانویس

[ویرایش]
  1. نقل برخی قصه‌ها بیش از سه ماه طول می‌کشید

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ لغت دهخدا