[go: up one dir, main page]

پرش به محتوا

abasement

از ویکی‌واژه
  1. خواری، پستی
    Robert was disgusted at the abasement of those people (رابرت از پستی آن افراد نفرت داشت)
    He flung himself face downward on the ground in an agony of abasement (از شدت خواری سرش را پایین انداخت)
  2. تحقیر
    It was an abasement I will never forget (این تحقیری بود که هرگز فراموش نمی‌کنم)
    My abasement is my exaltation (برای من تحقیر نوعی تمجید است)
    He sat with his eyes fixed, in the depths of abasement (او با چشمان خیره حاکی از تحقیر نشست)
  3. (روانشناسی) خواری طلبی